تلسکوپ، آرزویی که سوخت

من هم مثل خیلی از بچه‌های دیگر دوست داشتم وقتی بزرگ شدم فضانورد شوم. شاید علتش، علاقه وصف‌نشدنی‌ام به ستارگان بود. یکی از قدیمی‌ترین خاطراتم هم مربوط به ستارگان است. یعنی زمانی که شب هنگام وقتی صدای ماشین پدرم را شنیدم به کوچه رفتم و وقتی به آسمان نگاه کردم یکی از پر ستاره‌ترین آسمان‌های تمام زندگیم را دیدم. منظره‌ای که پس از گذشت ۲۰ سال هنوز از جلوی چشمم محو نشده. گمانم ۵ یا ۶ سالم بود شاید هم کمتر و من غرق در آن دریای پر ستاره شدم. ابتدایی که بودم برای دوستانم قصه‌های فضایی تعریف می‌کردم. اگر چه همه چرند بود اما آنها هیجان‌زده به آن گوش […]

ادامه مطلب

خاطرات من از آیزاک آسیموف

آیزاک آسیموف

 مقدمه: اینکه آیزاک آسیموف درسته یا آیزاک آزیموف یا این که حجم آثارش چقدر بوده، در چه حوزه‌هایی کار کرده، در زمان خودش برای پنجاه سال آینده چه چیزی پیش‌بینی کرده بوده و …. رو می‌تونید توی وب پیدا کنید. کافیه سرچ کنید آیزاک آسیموف، به شخصه بعد از بررسی ۳۰ لینک اول گوگل به غیر از همین چیزایی که گفتم چیز جالب دیگه ای پیدا نکردم البته به جز یک سایت که در ادامه اون رو معرفی می‌کنم. اما داستان آشنایی من با این مرد برمی‌گرده به اول راهنمایی، مطمنا اولین کتاب‌های غیر درسی که خوندم کتاب‌های آیزاک آسیموف بوده. اون زمان کتابخونه مدرسه ما چهار یا پنج جلد از کتابهاش رو […]

ادامه مطلب