خیلی وقت بود که دوست داشتم در حد یکی دو جمله هم که شده اینجا بنویسم. البته خودم رو هم سرزنش نمیکنم چون وقتی در هفته چندین هزار کلمه در وب مینویسی و تازه مجبوری نوشتههای دیگران رو هم بخونی و منتشر کنی، اینجا نوشتن خودش یه نوع جهاد اکبر محسوب میشه.
قبلا هم گفتم که من به نوعی با شعر بیگانم، به این معنی که خیلی کم اتفاق میفته که کسی شعری بخونه و من بفهمم یعنی چی، مگر اینکه واقعا معنای واضح و روشنی داشته باشه.
شعر ارغوان هم از اون دست شعرهایی بود که معنا و مفهومش رو نفهمیدم تا اینکه یه پادکست خیلی جالب در مورد هوشنگ ابتهاج به دستم رسید و بعد از اون تازه فهمیدم قضیه از چه قراره.
این پادکست ۴۶ دقیقهای، اپیزود ۳۹ از پادکستهای دیالوگ باکس هست ( برای علاقمندان به سینما میتونه جذاب باشه) البته برای دانلود اون باید عضو بشید. یا میتونید از طریق کانال تلگرام دیالوگ باکس اون رو دانلود کنید ( کمی اسکرول کنید به سمت بالا پیداش میکنید)
قسمتی از پادکست رو بشنوید
یکی از منابع این پادکست صحبتهای مسعود بهنود در مورد هوشنگ ابتهاج در کانال هزار داستان است.
لینک مرتبط: یاد هست هوشنگ ابتهاج (روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی)
یک درخت تبدیل شد به سمبلی از خانواده و زندگی شخصی و تصوراتشون از جهان هستی
قابل تامل بود. ممنون
و من هم در مورد بسیاری از اشعار نو مثل شما هستم و نمیفهمم که چی شد و چی گفت