پیش نوشت: راستش را بخواهید من زیاد شعر را نمیفهمم و وقتی میبینم بعضی از دوستانم با شنیدن یک بیت شعر سری به نشانهی تایید تکان میدهند حسودی میکنم. حافظهی خوبی هم برای حفظ کردن شعر ندارم و باز هم به دوستانی که برای هر موقعیتی شعری پیدا میکنند و میگویند حسادت میکنم 🙂 اما برخی از بیتها برای همیشه در خاطرم ماندگار میشوند مثل بیت زیر از حضرت سعدی
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم
این هم قسمتی از آواز اهل عشق اثر زنده یاد پرویز مشکاتیان با صدای استاد محمد رضا شجریان
غزل کامل رو هم میتونید در زیر ببینید
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم
ما را سَری ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما با توایم و با تو نه ایم، اینت بُلعجب!
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر می شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگرکس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم
ما خود نمی رویم دوان در قفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده اند که ما صید لاغریم
سلام بسیار زیبا صدای دل انگیز استاد شجریان