یکسالگی روستایی و قدردانی از محمدرضا شعبانعلی

به چند علت نوشتن این پست برام سخت بود. مهمترین علت هم این بود که طی یکسال اخیر تقریبا پستی منتشر نکردم و آخریش هم مربوط به شکل گیری روستایی بود. به همین دلیل دوست داشتم که چند پست پیش از این پست بنویسم اما نشد.

مرداد ماه پارسال بود که با لیلا، روستایی رو استارت زدیم و تمام تلاش خودمون رو کردیم تا با توجه به منابعی که در اختیار داریم بهترین خروجی رو داشته باشیم. قطعا قسمت‌هایی مثل لجستیک بوده و هست که از نظر ما هم کیفیت مطلوبی نداشته و ما تمام تلاش خودمون رو میکنیم که کمی به اون چیزی که در ذهن داریم نزدیک بشیم.

۹ مرداد ماه روستایی یکساله شد. یکسالی که برامون پر از درس، انگیزه، تلاش، ناراحتی، بیخوابی، نق، استرس و… بود. اما چیزی که بیشتر از همه به ما کمک کرد قطعا آموزه‌هایی بود که به وسیله محمدرضا شعبانعلی از طریق متمم و روزنوشته‌ها به دست آورده بودیم، که هر جا گمراه می‌شدیم کمکمون میکرد.

ضمن اینکه معرفی روستایی توسط محمدرضا باعث شد که هم توسط افراد بیشتری شناخته بشیم و هم اینکه از نظر سئو بهبود پیدا کنیم و بخاطرش ازش ممنونیم.

یکی از اهدافی که روستایی در ادامه مسیرش (اگر رشد کنه و زنده بمونه) دنبال خواهد کرد اینه که بخشی از درآمدش رو صرف کاشت درخت توی قسمت‌های مختلف ایران کنه. به همین دلیل به پیشنهاد و پیگیری‌های لیلا به مناسب تولد یکسالگی روستایی اولین درخت رو به نام معلم محمدرضا شعبانعلی کاشتیم.

معلم-محمدرضا-شعبانعلی

لوکیشن درخت

صفحه درخت در سایت روستا گل

از تمام دوستانی هم که توی این یکسال از روستایی حمایت کردند و با خرید خودشون باعث شدن تا روستایی به حیات خودش ادامه بده و ما هم برای ادامه‌ی مسیر انگیزه بگیریم تشکر می‌کنیم.

پ. ن: یه تشکر شخصی هم از لیلا عباسیان می‌کنم که با وجود اینکه روستایی نتیجه دسترنج خودش هست و چندان عسل خور هم نیست اما در بالای لیست خریداران قراره داره. اون اوایل به هر بهانه‌ای خرید می‌کرد تا من به ادامه کار امیدوارم بشم.😉

7 دیدگاه برای“یکسالگی روستایی و قدردانی از محمدرضا شعبانعلی

  1. سلام محمدصادق جان.
    امیدوارم خوب و خوش باشی.
    این پست رو کی نوشته بودی؟ 🙂 ندیده بودمش اصلاً.
    به لطف یکی از کامنت‌های محمد معارفی عزیز توی متمم که به این پست لینک داده بود اومدم خوندمش.
    یکسالگی روستایی رو (با تاخیر زیاد) به تو و لیلای عزیز تبریک میگم، و بهترین‌ها رو براش آرزو میکنم.
    و خوشحالم که داره مسیر رشد پایدار رو طی میکنه.
    درضمن می‌خواستم بگم چه کار قشنگی کردین که این درخت رو با اسم معلم محمدرضا شعبانعلی به زمین هدیه دادین.
    لذت بردم از این ایده‌تون.
    (منم همیشه معتقدم که محمدرضای معلم، به دلایل مختلف، براستی از طرف خیلی از ما سزاوار قدردانیه. به هر طریقی که از دستمون بر بیاد یا بلد باشیم)
    و ممنون که به این بهانه، سایت روستاگل رو هم بهمون معرفی کردی. ایده‌شون عالی و دوست‌داشتنیه.
    برای تو و لیلا در این راه، اول آرزوی سلامتی و شادی و رضایت، و بعد موفقیتهای بیشتر دارم.

    1. سلام شهرزاد عزیز
      ممنون از تو و لطفت. پست رو که اگه اشتباه نکنم یک روز بعد از تولد روستایی نوشتیم.
      در مورد درخت، واقعیتش اینه که کمترین کاری بود که می‌شد برای تشکر از محمدرضا انجام داد. آرزوی ما اینکه به اسم تک تک کسانی که از روستایی به هر نحوی حمایت می‌کنن، به کمک روستاگل یه درخت بکاریم. فعلا داریم تصمیم می‌گیریم به چه صورت باشه و کلیتش رو در بیاریم. فک میکنم این کار هم تا دو سه ماه آینده انجام بشه.
      من هم برای تو و آرتینا آرزوی پیشرفت و موفقیت دارم.

  2. با سلام و تشکر از ایده زیبا و طبیعت محورتون. انشاا… هر سال پر برکت ‌تر از پارسال برایتان باشد و ده‌ها درخت بکارید.
    برایتان تندرستی آرزو دارم.

    1. سلام آقای طراوتی. ممنون از لطفتون. قطعا روستایی رشدش رو مدیون شما و دیگر دوستانی هست که ما رو حمایت می‌کنند.

  3. سلام داداش، تو عالم بچگی بعضی چیزا غرورانگیز بودن، قند تو دل آدم آب می شد وقتی یکی رو می شناختیم و می‌تونستیم پشتش پناه بگیریم و از موقعیت و جایگاهی که داشت احساس غرور کنیم.
    الانم تقریبا همینه. این‌که روستایی رشد کنه اسمش سر زبون‌ها بیفته، این‌که تو یه جمعی باشی و بگی روستایی و خدمت‌ از ما و باراست و تسلط دائمی و… می شناسم و می‌دونم برا کیه و دورادور می شناسمشون همون حس غرور بچگی رو زنده می‌کنه.
    خواستم بگم منم خیلی خوشحال می‌شم وقتی تلاش‌هایی که داری به نتیجه دل خواه و مطلوبت برسه.
    این هدیه درخت هم چقدر حس خوب با خودش داره وقتی می‌بینی به اسم آقا معلم کاشته شده. مو به تن آدم سیخ می شه و اشک تو چشای آدم جمع می‌کنه.

    1. سلام وحید جان
      احساست رو میفهمم. راستش من هم خیلی وقتا از گفتن اسم دوستانی که کسب و کاری دارن احساس غرور می‌کردم. تا زمانی که خودم کار رو شروع نکرده بودم😉 الان ناخوداگاه با دیدن اسمشون یا گفتن اسمشون بیشتر به این فکر میکنم که چه مشکلات و سختی‌هایی رو پشت سر گذاشتن. مشکلاتی که شاید ما هیچوقت نفهمیم و درکشون نکنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *