من و خودم

حرف‌هایم را با خودم می‌زنم، به خودم گوش می‌دهم برای خودم چای می‌ریزم، با خودم می‌نوشم برای خودم گریه می‌کنم، با خودم می‌خندم با خودم کتاب می‌خوانم، برای خودم می‌نویسم شب‌ها با خودم می‌خوابم، صبح‌ها خودم را بیدار می‌کنم با خودم حمام می‌کنم، برای خودم عطر می‌زنم خودم را تشویق می‌کنم، خودم را سرزنش می‌کنم خودم را نوازش می‌کنم، خودم را میزنم مشکلاتم را با خودم در میان می‌گذارم، خودم حلشان می‌کنم با خودم تفریح می‌روم، با خودم سیگار می‌کشم به خودم عشق می‌ورزم، از خودم متنفر می‌شوم با خودم درد و دل می‌کنم، خودم را تسکین می‌دهم این روزها انگار کسی به جز خودم نیست که با او زندگی […]

ادامه مطلب

ورودی‌ها و خروجی‌های زندگی

پیش‌نوشت: پیش‌نویس این پست را درحالی نوشتم که ساعت‌ها نخوابیده بودم، و در حالتی بین خواب و بیداری به سر می‌بردم. اگرچه تغییراتی در آن اعمال کردم اما بیشتر همان است که اول بار نوشتم. در نتیجه از هم اکنون باید این پست را در دسته چرندیات قرار داد. من زندگی را یک سیستم با ورودی‌ها و خروجی‌های بسیار می‌بینم. چیزی شبیه شکل زیر، فقط من در اینجا برای سادتر شدن شکل، یک ورودی و یک خروجی ترسیم کردم. هر یک از ما تا لحظه‌ی اکنون داشته‌هایی داریم که همان سطح اولیه (مثلا آب) داخل مخزن است. که بسته به هر شخص می‌تواند کم یا زیاد باشد. داشته‌های ما کم […]

ادامه مطلب

منجلاب زندگی

بدبینم، به تمام هستی بدبینم. احساس می‌کنم این دنیا دروغی بیش نیست. هیچ چیز پایدار نیست. نه خوشی‌هایش نه بدبختی‌هایش و ما همچون سرگشتگانی در میان انواع اضداد و تضادها در نوسان و حرکتیم. وقتی به عمق زندگی می‌نگرم چیزی جز پوچی و بیهودگی نمی‌یابم. هیچ چیز حتی لبخند زیبای کودکی نمی‌تواند مرا به معناداری و هدفمند بودن زندگی امیدوار کند. متولد می‌شویم، خوشی‌ها و ناراحتی‌ها، خنده‌ها و گریه‌ها، مصیبت‌ها و جشن‌ها، ثروت‌ها و فقرها، موفقیت‌ها و شکست‌ها، امید‌ها و ناامید‌‌ی‌ها، زخم‌ها و التیام‌ها، رنج‌ها و آسودگی‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌ها، عشق‌ها و نفرت‌ها، همه و همه را تجربه می‌کنیم و بعد مرگ وقتی اینگونه بی‌شرمانه می‌اندیشم، دیگر نه چیزی خوشحالم […]

ادامه مطلب