حرفهایم را با خودم میزنم، به خودم گوش میدهم
برای خودم چای میریزم، با خودم مینوشم
برای خودم گریه میکنم، با خودم میخندم
با خودم کتاب میخوانم، برای خودم مینویسم
شبها با خودم میخوابم، صبحها خودم را بیدار میکنم
با خودم حمام میکنم، برای خودم عطر میزنم
خودم را تشویق میکنم، خودم را سرزنش میکنم
خودم را نوازش میکنم، خودم را میزنم
مشکلاتم را با خودم در میان میگذارم، خودم حلشان میکنم
با خودم تفریح میروم، با خودم سیگار میکشم
به خودم عشق میورزم، از خودم متنفر میشوم
با خودم درد و دل میکنم، خودم را تسکین میدهم
این روزها انگار کسی به جز خودم نیست که با او زندگی کنم.
پس اونی که عکس گرفته کیه؟
صبا اون لحظه که داشتم عکسو میذاشتم پیش خودم گفتم حالا یه بچه پرو نیاد بگه کی عکس گرفته پس😉(شوخی) بعد گفتم نه حالا اگه کسی همچین فکری هم به ذهنش خطور کرد نمیاد که بنویسه. حالا اصلا نوشت به این صراحت که نمینویسه. که همه غلط از آب در اومد.
بنظر تو اگه عکاس یکی دیگه باشه تناقضی با نوشتهی من داره؟
نمیخواستم اون بچه پروهه باشم.😄از نامربوط بودن سوالم عذرمیخوام.
نه نیس.
ولی حداقلش اینه که با یه دوست به اندازه ی فقط یه کوه رفتن میتونی زندگی کنی، از حضورش سهمی داشته باشی.
نه چه تناقضی؛
مگه اینکه تنهایی، انتخاب خودت نباشه.