زندگی برای بعد از مرگ

بعد از مرگ

یکی از تفریحات سالم و لذت‌های زندگی من رفتن سر مزار مردگانه. تا جایی که اگر حق انتخاب داشته باشم معمولا اولین گزینه‌ام برای خلوت کردن و لذت بردنه. اگر هم مسافرت رفته باشم سعی می‌کنم حتما یه سری به مردگان اون شهر بزنم علت‌های متعددی برای علاقه‌ی من به این مکان وجود داره که اولین و مهمترینش آرامش و سکوتی هست که اونجا وجود داره. چون قطعا گزینه‌ی آدم‌ها برای تفریح نیست و اگر وسطه هفته بری معمولا ساکته دوم اینکه برای من خیلی سرگرم کننده است. از نوشته‌های روی سنگ قبر‌ها گرفته تا تاریخ تولد، جنس سنگ و اسم‌ها و فامیل‌های مختلف و …. تازگی‌ها (چندماهی) هم هست […]

ادامه مطلب

حد و حدود حرکتی و عدالت ناشی از آن

حد و حدود حرکتی

مفهوم عدالت از نظر من یکی از انتزاعی‌ترین مفاهیم موجود است. کلمه‌ای که وجود دارد و در اقتصاد، دین، سیاست و علوم اجتماعی هم زیاد به کار برده می‌شود، اما حد اعلای آن تنها در ذهن ما می‌تواند اتفاق بیفتد و آن چیزی که در واقعیت اتفاق می‌افتد یک عدالت نسبی است. برای همین، هنگام استفاده از آن باید چند نکته را در نظر داشته باشیم یکی این‌که همیشه آن را با پسوند نسبی استفاده کنیم. و این‌گونه به کار ببریم: این حالت نسبت به این حالت از عدالت بیشتری برخوردار است و دیگر اینکه به یاد داشته باشیم همواره منظورمان از عدالت را نیز مشخص کنیم و دقیقا روشن […]

ادامه مطلب

ما همچون اخگر

اخگر

شوپنهاور در مقدمه‌ی عقل معاش جمله‌ی زیبایی از ولتر نقل می‌کند که البته من آن را در کتاب تاریخ فلسفه ویل‌ دورانت خواندم. اولین چیزی که بعد از خواندن این جمله به ذهنم رسید تاثیر‌گذاری اندک ما بر افراد و محیط اطرافمان بود. ابتدا فکر می‌کنیم که به دنیا آمده‌ایم تا دنیا را عوض کنیم، کمی که جلوتر می‌رویم می‌بینیم در حد کشورمان هم کافی است، به شهرمان قانع می‌شویم، اما در آخر می‌بینیم از تغییر و تاثیر‌گذاری روی نزدیکترین افراد به خودمان مثل خانواده هم عاجز هستیم و گاهی حتی از تغییر و بهبود خودمان هم از همین رو است که به نظرم تاثیر‌گذاری ما بر هستی آنقدر کم […]

ادامه مطلب

در ستایش هزینه کردن

هزینه کردن

از آنجایی که زیاد آشپزی می‌کنم صحبتم را با مثالی از آن شروع می‌کنم. نمی‌دانم تا به حال برای شما هم پیش آمده که هنگام درست کردن غذا مثلا برنج، بیش از ظرفیت قابلمه یا نفرات برنج خیسانده باشید یا نه. من در این مواقع برنج را به شیوه‌های مختلف هدر می‌دهم مثلا بخشی از آن را هنگام آبکش کردن در سینک می‌ریزم (جوری وانمود میکنم انگار اتفاقی بوده)، زمانی هم که می‌خواهم آن را در قابلمه بریزم دانه‌هایی که به آبکش چسبیده را دیگردر قابلمه نمی‌ریزم، هنگام ظرف کردن  نیز برنج‌های ته را بالا نمی‌آورم و… اما برعکس زمانی که برای دو نفر برنج خیسانده‌ام و نفر سومی هم […]

ادامه مطلب

یک خاطره قدیمی

اگر اشتباه نکنم حدود ۱۵ سال پیش بود، روزی که برادرم از مدرسه آمد و جمله‌ای را از معلمش برایمان گفت. معلم که متوجه کفش‌های خاک گرفته و کثیف برادرم شده بود. رو به بچه‌ها کرده و گفته بود. مهم نیست چه لباسی می‌پوشید، فرقی نمی‌کند کهنه باشد یا نو، مهم این است که آن‌چیزی را که دارید به بهترین نحو ممکن بپوشید. گمان نمی‌کنم که امروز این جمله در خاطر برادرم مانده باشد. چون هنوز هم مثل همان روز، به داشته‌هایش نگاه می‌کند. من اما ۱۵ سال اخیر هر بار که می‌خواهم لباسی بپوشم این سوال را از خودم می‌پرسم که آیا این بهترین حالت پوشیدن این لباس است؟ […]

ادامه مطلب

سندرم استعداد بیش از حد

فلپس

شاید به نظر عنوانی که برای این پست انتخاب کردم کمی مسخره باشد، اما شخصاً این عبارت من در آوردی را خیلی دوست دارم و چند وفتی است که در گفتگو‌ها و جمع‌های مختلف از آن استفاده می‌کنم. به احتمال زیاد شما هم مثل من افرادی را در کنار خود داشته و دارید که اگر چه در زمینه‌های مختلفی مستعد بودند اما هیچگاه به موفقیتی درخور دست پیدا نکردند. شاید هم اصلا خود شما یکی از همین افراد باشید. من همیشه مثال دوستم را در ذهن دارم. دوستم صدای خیلی خوبی داشت، نفر اول شهر و استان در رشته قرائت بود. همیشه جزو تیم فوتبال مدرسه بود معمولا به عنوان […]

ادامه مطلب

حقیقت چیز دیگری است

دروغ

پیش‌نوشت: مسلما این وبلاگ مثل هر وبلاگ دیگری چند دسته مخاطب را تجربه می‌کند. کسانی که برای اولین‌بار می‌آیند و بعد، با دیدن چرندیاتی که می‌نویسم برای همیشه می‌روند و دیگر بر نمی‌گردند. دوم کسانی که اگرچه دوست ندارند به اینجا بیایند ولی از سر کنجکاوی هم که شده به اینجا می‌آیند و دسته آخر کسانی که می‌آیند و می‌مانند. به همین دلیل است که هیچوقت دغدغه‌ی وقت مخاطب را نداشته و ندارم، چون واضح است که مخاطب می‌تواند انتخاب کند که بماند یا برود. پس اگر از نظرتان حرف‌هایم انتزاعی، بی‌ارزش، مسخره، تکراری، چرند، وقت تلف کن یا هر چیز دیگری است این انتخاب همیشه برای شما وجود دارد […]

ادامه مطلب

در مورد دو واژه‌ی درست و غلط

پیش‌نوشت: مدتی است وقتی به شدت از رفتار غلط (به نظر خودم ) دوستی خشمگین هستم، جمله‌ی هیچ درست و غلط مطلقی وجود ندارد را برای خودم زمزمه می‌کنم. آنقدر این کار را ادامه می‌دهم تا آرام شوم. ممکن است حرف‌هایم را غلط فرض کنید یا شاید هم درست در هر صورت فرقی ندارد. دوست داشتم در مورد آن کمی بنویسم. همانطور که می‌دانیم کلمات درست و غلط مانند تمام کلمات دیگر مفاهیم ذهنی هستند. به این معنا که ذهن گوینده (نویسنده) و شنونده (خواننده) است که به آن‌ها معنا می‌دهد نه خود کلمات. هر کس در طول زندگی تجربیات و آموزش‌ها و خوانده‌های گوناگونی دارد که مختص خودش است. خانواده در راس […]

ادامه مطلب

دور شدن از منطقه‌ی امن

کشتی

پیش‌نوشت: هر از گاهی برای بهتر و بیشتر فکر کردن به جملات کوتاه، یکی از آنها را که دوست دارم انتخاب می‌کنم و در حد چند خط در مورد آن می‌نویسم. نمونه‌های آن را می‌توانید در اینجا و اینجا و اینجا ببیند. این‌بار نیز جمله‌ای از فاکنر را انتخاب کردم. رسم است که پس از موفقیت هر فرد یا کسب‌وکار، لیستی از عوامل و ویژگی‌هایی که سبب موفقیت آنها شده را قطار می‌کنند. پشتکار، تلاش، صبر، ریسک‌پذیری، استعداد، آینده‌نگری و…. کتاب‌هایی مثل زندگینامه استیوجابز، زندگینامه ایلان ماسک، آیین پیروزی و گوگل چگونه کار می‌کند، از همین جنس‌اند. یعنی کتاب‌هایی که به بیان و شرح عواملی که یک شرکت یا فرد را به […]

ادامه مطلب

وقت خور اضافی

همه ما با صفت نان‌خور اضافی آشنا هستیم. این صفت را برای کسانی به کار می‌بریم که فقط مصرف‌کننده‌اند و هیچ فایده‌ی دیگری ندارند. یعنی بخشی از منابع شما و جامعه را هدر می‌دهند بدون این‌که ارزشی برای دیگران یا حتی خود ایجاد کنند. صرفا زنده‌اند برای مصرف، به چنین افرادی حیف نان هم می‌گویند. مطمنا شما هم مثال‌هایی از این دسته در ذهن دارید. گونه‌ی دیگری نیز وجود دارد. اگر چه این دسته از قدیم نیز وجود داشته اما با پیداش شبکه‌های اجتماعی و پیام رسان‌ها رشد آنها به شکل باور نکردنی تسریع شده و آن هم وقت‌خور‌ اضافی است، این گونه وقت شما را می‌گیرند بدون این‌که مانند […]

ادامه مطلب

تلخ می‌نویسد

قلمش بی‌حرکت در ابتدای کاغذ سفید منتظر مانده بود. خواست از آزادی بنویسد، در اسارت بود. خواست از ایمان بنویسد، بی ایمان بود. خواست از دوستی بنویسد، دشمنانش را به خاطر آورد. خواست از عشق بنویسد، تنها بود. خواست از آسایش بنویسد، طعمش را نچشیده بود. خواست از شادی بنویسد، غمگین بود. خواست از شجاعت بنویسد، می‌ترسید. خواست از امید بنویسد، ناامید بود. خواست از تلاش بنویسد، هر بار زمین خورده بود. خواست از خوبی‌ها بنویسد، بدی‌ها برایش پرنگ‌تر بود. خواست شیرین بنویسد، تلخ شد.  

ادامه مطلب