پیش نوشت: این پست صرفا به منظور به روز کردن وبلاگ است از روزی که شروع به وبلاگ نویسی کردم به نوشتن معتادم شدم. اینجوری شده که اگه دو روز ننویسم حالم بد میشه. بدتر میشه اگه این زمان بیشتر و بیشتر بشه. از اونجایی که امشب طولانی ترین شب ساله (میگن) و میخوام از این حال بدتر فرار کنم، دو ساعتی میشه که پای لپ تاپ نشستم بلکه از عالم غیب نوری بر من فرود بیاد و الهامی به من بشه تا بتونم چیزی بنویسم ولی این الهام لعنتی نمیاد که نمیاد . راستش میخواستم در مورد این بنویسم که چرا کسب و کارها از هر فرصتی استفاده میکنند […]
ادامه مطلبدسته: اوقات تلخی
در شبکه های اجتماعی چه میگذرد
دوست عزیزی که نگران تنهایی بنده هست. از طریق دایرکت اینستاگرام یه عکس نوشته برام فرستاده بود که متنشو دقیقا همانطور که نوشته شده بود اینجا مینویسم. «یه وقتایی تنهایی خوبه یعنی لازمه! این که مدتی با خودت خلوت کنی و ببینی با خودت و آدمای اطرافت چند چندی، خوبه! اما نه اونقدر طولانی که از اونور بوم بیفتی چون زمانش که بگذره تنهایی، دوست داشتن رو از یادت میبره…!» یه خرده متن رو سبک و سنگین کردم . دیدم چقدر به معنای واقعی کلمه،مزخرفه (باور کنید علامتهای تعجب کار من نیست) پیش خودم گفتم اصلا تنهایی که اول جمله گفته شده با تنهایی که آخر جمله گفته شده یکیه؟ […]
ادامه مطلبگاهی مخاطب، خودمان هستیم
مشغول نوشتن چیزی بودم که دوستم به چهرهای که استرس از آن نمایان بود پیشم آمد. گفت پروپوزالت را چه کردی؟ گفتم مثل قبل، کاری نکردم ( میدانستم خودش هم کاری نکرده و از من هم عقبتر است) گفت این کار را با خودت نکن. حیف است. پشیمان میشوی. گفتم اصلا برایم مهم نیست. دیدم آتشش تندتر شد. گفت این همه راه آمدهای خب تمامش کن. انگار با خودش حرف میزد. مثل اینکه بارها و بارها این مکالمه را به خودش انجام داده بود. دیگر هیچ نگفتم. هر چه گفت سری به نشانهی تائید تکان دادم. فقط او حرف میزد. اصلا منتظر جواب هم نمیماند. بعد از تمام شدن حرفهای او […]
ادامه مطلبروزهای بیاحساس وبلاگ نویسی
تقریبا تا سه چهار سال پیش اصلا نمیدانستم وبلاگ و وبلاگ نویسی چیست. اسمش را شنیده بودم. اما از نزدیک ندیده بودمش. این روزها به لطف فیدخوانم، وبلاگهای زیادی را دنبال میکنم. هم فارسی و هم خارجی. وبلاگهای خارجی را بیشتر برای کسب اطلاعات و یادگیری دنبال میکنم و لذا هیچ خردهای نمیتوانم به آنها بگیریم. اما یک چیز وبلاگهای ایرانی آزارم میدهد. بیشترشان موجه و خشک و بیروح شده اند. وقتی به صورت اتفاقی به یک وبلاگ قدیمی میرسم که آخرین پستش مثلا برای سال ۸۸ است. غرق لذت میشوم. انگار در وبلاگ زندگی کردهاند. این را میشود از پستها و کامنتهایی که گذاشتهاند فهمید. آنقدر قشنگ از خودشان […]
ادامه مطلبآماده برای عمرِ سعد شدن
به احتمال زیاد متنی که در ادامه میآورم را بارها و بارها در شبکههای اجتماعی و وبلاگهای مختلف خواندهاید. اگر چه میدانم این نوع از حرفها به نوعی برای مخاطب تکراری است. اما نتوانستم در برابر به اشتراک گذاشتنش مقاومت کنم. « دکتر شریعتی: در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم. اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیم حرف زور شود. تا آخر میایستد. خودش و فرزندانش کشته میشوند. هزینه انتخابش را میدهد و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد. از آب میگذرد، از آبرو نه دوم: یزید همه را تسلیم میخواهد. مخالف را تحمل نمیکند. سرِ حرفش میایستد. نوه پیغمبر را سر میبرد. بی آبرویی را به […]
ادامه مطلبچرا از بعضی آدم ها بدم میآید؟
پش نوشت: مطلبی که در ادامه میخوانید مربوط به خصوصیتی است که سالهاست به وجودش پی بردم و خودم هم نمیدانم دوستش دارم یا نه امیدوارم که عنوان پست خیلی برایتان دوستنداشتنی نباشد. گرچه کار من را برای نوشتن این پست راحتتر میکند. ————————————— قضیه از این قرار است که من بعضی از آدمها را بدون دلیل دوست ندارم و اگر بهتر بخواهم بگویم از آنها بدم میآید. بدون این که حتی یک کلمه با آنها حرف زده باشم، یا قبلا آنها را دیده باشم، یا حرکتی، عکسالعملی از آنها دیده باشم. نمیدانم منشاء روانشناختی دارد یا نه اما هر چه هست باعث شده به بعضی از آدمها اصلا نزدیک […]
ادامه مطلبکارآفرینی یا دانشکده کارآفرینی ؟
پیشنوشت: متنی که در ادامه میخوانید حاصل دوسال مشاهدهی مستقیم من به عنوان دانشجوی کارآفرینی دانشگاه تهران است و فقط و فقط مربوط به تجربیات من است و ممکن است دوستان من، مخالف آن باشند. اما دوست داشتم به عنوان کسی که فضای کارآفرینی را حداقل به صورت آکادمیک آن لمس کرده، چند سطری در مورد آن بنویسم. این روزها تنور کارآفرینی داغ داغ است و مطمئنا یکی از گزینههای دانشجویان برای ادامه تحصیل، ممکن است رشتهی کارآفرینی باشد. در بدو ورود به دانشکده کارآفرینی با دو گروه از افراد مواجه میشویم. عدهای که انتخاب دیگری نداشته و جبر، باعث بودنشان درآنجاست و عدهای که به علت علاقه شخصی و یا […]
ادامه مطلبروندهای کسالت آور
پیش نوشت: چند ماهی است که برای خواندن وبلاگهای مورد علاقهام از فیدخوان inoreader استفاده میکنم. که علت اصلی آن هم سری مطالب فیدخوانی در یک پزشک و همچنین توصیههای محمد رضا شعبانعلی بود. به نظرم از زمانی که از فید خوان استفاده میکنم خواندنم منظمتر شده و کمتر در وب هرز میچرخم. قبلا سایتهایی بود که دوست داشتم هر روز به آنها سر بزنم اما نمیشد و معمولا یادم میرفت. اما اکنون فقط کافیست صفحه فیدخوان را باز کنم تا پستهای جدید تمامی وبلاگها و سایتهایی را که دوست دارم یکجا ببینم. شروع بحث داشتم پستهای جدید دوستان متممی را میخواندم که، نوشتهی یکی از دوستان نظرم را جلب کرد. خواستم آن را […]
ادامه مطلبجامعهی نق نقو
چند وقت پیش در مسیر برگشت از دانشگاه کنار دکهای با پسر جوانی حدود ۲۷-۲۸ ساله صحبت میکردم. میگفت مدتی است که خارج زندگی میکنم. تو هم مدرکت را گرفتی از اینجا برو. ما که میفهمیم و با فرهنگیم و نوبت را رعایت میکنیم و…. حیف است اینجا بمانیم. رانندگی مردم را نگاه کن. یک جو فرهنگ ندارند.حرفایش را گوش میدادم و به نشانه تایید سر تکان میدادم. هم زمان که با من صحبت میکرد پکی هم به سیگارش میزد. میگفت برگشته ام که برادرم که پزشکی میخواند را هم با خودم ببرم. حرفهایش و دلایلی که میآورد به نظرم منطقی میآمد. خوشحال بودم که با چنین آدم فهیمی همصحبت […]
ادامه مطلبنظام آموزشی مریض
پیشنوشت: قبلا در مطلبی با عنوان سهم ما در انتخابها و تصمیمهایمان بخشی از دغدغههایم را بیان کردم اینبار نیز به لطف دیدن مصاحبهای با دکتر عبدالعالی در برنامه خط قرمز برآن شدم تا بخش دیگری از حرفهایم را بگویم. کمتر کسی است که از مشکلدار بودن و مریضی و ناکارآمدی سیستم آموزشی کشور بیخبر باشد.حتی پدر و مادرهایی هم که امروز فرزندان خود را مجبور به ادامه تحصیل در این سیستم میکنند نیز از این موضوع باخبر هستند. اما اجبار و نبود راه چاره از جانب آنها باعث شده این چرخه بارهاو بارها تکرار شود و هیچکس به دنبال درمانی برای آن نباشد. من نیز به عنوان فردی از افراد […]
ادامه مطلب