گاهی مخاطب، خودمان هستیم

مشغول نوشتن چیزی بودم که دوستم به چهره‌ای که استرس از آن نمایان بود پیشم آمد. گفت پروپوزالت را چه کردی؟ گفتم مثل قبل، کاری نکردم ( می‌دانستم خودش هم کاری نکرده و از من هم عقب‌تر است) گفت این کار را با خودت نکن. حیف است. پشیمان می‌شوی. گفتم اصلا برایم مهم نیست. دیدم آتشش تندتر شد. گفت این همه راه آمده‌ای خب تمامش کن. انگار با خودش حرف می‌زد. مثل اینکه بارها و بارها این مکالمه را به خودش انجام داده بود.

دیگر هیچ نگفتم. هر چه گفت سری به نشانه‌ی تائید تکان دادم. فقط او حرف می‌زد. اصلا منتظر جواب هم نمی‌ماند. بعد از تمام شدن حرف‌های او و تائید‌های من، کمی آرام شد و رفت.

اما ذهن من تا دقایقی بعد از آن هنوز مشغول بود. پیش خودم گفتم ما انسان‌ها گاهی برای دیگران حرف می‌زنیم ولی مخاطب اصلی خودمان هستیم. جالب اینکه در اکثر اوقات هم متوجه نیستیم.

نصیحت می‌کنیم اما نه دیگران، بلکه خودمان را

  • دغدغه ازدواج داریم، به هر کسی که از دوست و فامیل می‌رسیم، می‌پرسیم چرا ازدواج نمی‌کنی؟
  • دغدغه ادامه تحصیل داریم از هر موجود دوپایی می‌پرسیم چرا ادامه تحصیل نمی‌دهی؟
  • به هر علتی نمی‌خواهیم مهاجرت کنیم. به هر کسی که می‌خواهد کشور را ترک کند می‌گویم چرا می‌خواهی بروی؟ چرا می‌خواهی فرار کنی؟ البته برعکسش هم وجود دارد( یعنی زمانی که میخواهی مهاجرت کنی و حال می‌پرسی چرا مانده‌ای احمق؟)

و جواب طرف مقابل هر چه باشد مهم نیست. اصلا ما دنبال جواب‌های او نیامده‌ایم. جواب‌هایمان را می‌خواهیم. همان‌ جواب‌هایی که قبلا بار‌ها و بارها در گفتگو با خود با آنها آرام شده‌ایم و حال دنبال تایید بیرونی هستیم تا کمی آسوده خاطر شویم.

انگار بیشتر نصایح دنیا از این جنسند.

شاید این یک استراتژی باشد که مغز، به مرور زمان برای غلبه بر استرس یافته.

پیشنهادم این است در برخورد با چنین افرادی با تایید و سکوت گفتگو را به پایان ببرید. آنها فقط تایید می‌خواهند نه چیزی دیگری. آنها بارها با خود مخالفت کرده‌اند. پس برای مخالفت‌های شما هم سناریو دارند.

2 دیدگاه برای“گاهی مخاطب، خودمان هستیم

  1. سلام محمدصادق
    داشتم عکسهای اینستاگرام معلم مشترکمون رو میدیدم. یکی از جمله هایی که ایشون نوشته بودن این بود:
    “عمده ی مکالمه های ما گفتگو نیستند، بلکه تک گویی هایی هستند که در حضور یک شاهد انجام می شوند.” مارگارت میلار
    وقتی خوندمش این پستت برام تداعی شد و فکر میکنم واقعا این جمله رو درک کردی.

    1. سلام نسرین جان
      ممنون به خاطر جمله‌ای که اینجا نوشتی، مارگارت میلار چقدر دقیق حرف دل من رو توی یه جمله خلاصه کرده. حرفی که من برای بیانش اینهمه چرت و پرت نوشتم.
      در ضمن نسرین وبلاگت رو مثل وبلاگ تمام بچه‌های دیگه منظم می‌خونم. تقریبا روزی چندبار فیدخوانم رو چک میکنم تا نوشته‌ی هیچکدوم از بچه‌ها رو از دست ندم. یکی از معدود عادت‌های خوب زندگیم شده 😉و خوشحالم که تو هم منظم می‌نویسی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *