خوشحالم که خیلی زود با کتاب زیبا و تاثیرگذار گفتگو با نجف دریابندری از مهدی سحابی آشنا شدم. کتاب را سال ۹۲ یا ۹۳ از نمایشگاه کتاب خریدم. سالهاست دفترچهای دارم که کتابهایی که به نظرم جالب میآید را در آن مینویسم و همین که فرصتی پیش میآید، آنها را میخرم این کتاب هم از آنها بود.اما اینکه معرف این کتاب چه کسی بوده و یا کجا دربارهاش مطلبی خواندم را یادم نمیآید. بخت با من یار بود که آن روز به جلو غرفه نشر مروارید رفتم و کتاب را خریدم. چاپ کتاب برای ۴ سال پیش بود و به طبع قیمتش نسبت به حجمی که داشت واقعا کم بود. دقیق یادم هست که وقتی کتاب را باز کردم و شروع به خواندن آن کردم آنقدر برایم شیرین و دوست داشتنی بود که سه چهار روزه تمامش کردم علت اصلی جذاب بودنش هم رک بودن نجف دریابندری در پاسخ دادن به سوالات بود.
مثلا مهدی سحابی میپرسد طنز چیست؟ و او میگوید همین است که در آثار طنزپردازان میبینید.(به بیشتر سوالات همینگونه جواب میدهد)
در پاسخ به سوالات خیلی صریح و بدون تعارف است. وقتی که در مورد دیگر نویسندگان، شاعران و مترجمان نظرش را میپرسد با صراحت تمام نظرش را اعلام میکند.
کتاب شامل چندین بخش است که بخش مورد علاقهی من بخش ترجمه است.این بخش از کتاب بود که باعث تغییر دید من نسبت به ترجمه و مترجم شد.
همیشه فکر میکردم ترجمه ترجمه است. مهم نویسنده است، دیگر چه فرقی میکند که چه کسی ترجمه کرده است. همهی مترجمها خوب هستند. نویسندگان را کم و بیش میشناختم اما به مدد این کتاب با نامهایی چون محمد قاضی، نجف دریابندری، ابوالحسن نجفی، ابراهیم گلستان و… آشنا شدم. و متوجه شدم که ارزش مترجم اگر بیشتر از نویسنده در انتقال مفهوم نباشد، قطعا کمتر هم نیست. چون گاهی مترجم برای ترجمه یک کتاب و انتقال پیام ممکن است کل ساختار را عوض کند. همان کاری که دریابندری در ترجمه چنین کنند بزرگان انجام داده است.
نکته جالب کتاب این است که از افراد زیادی سخن به میان میرود. از صادق هدایت گرفته تا شاملو، اخوان ثالث، سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد، ذبیح الله منصوری،نیما یوشیج، عبیدزاکانی و… که سحابی نظر دریابندری را در مورد آنها جویا میشود. همین باعث میشود که نقدی از آثار این بزرگان را از زبان مترجمی چون او بشنویم. نوع سوالات نیز به گونهای است که خواننده تا آخر کتاب هرگز خسته نخواهد شد.
چاپ کتاب هم باید بگویم واقعا عالی است. معمولا من وقتی که کتابی را به پایان میرسانم، زهوارش از هم در میرود. اما صحافی این کتاب واقعا عالیست. برگ زدن این کتاب هم لذت خودش را دارد برگههایش به قدری ضخیم هستند که تا آخر کتاب با ورق زدن هر صفحه شک میکردم که دو صفحه به جلو رفته ام.
امروز که این نوشته را مینویسم بخش مهمی از جهت دهی من به سمت آثار نویسندگان را مترجمان آثار تشکیل میدهند. همینگوی را دوست دارم و آثارش را میخوانم چون بیشتر آثارش را نجف دریابندری ترجمه کرده است. شاید روزی به سراغ آثار سارتر بروم چون ابوالحسن نجفی بعضی از کارهای او را ترجمه کرده، شازده کوچولو را با ترجمه محمد قاضی خواندم. و دوست دارم دن کیشوت را هم با ترجمهی او بخوانم که به گفته دریابندری احساس نمیکنی ترجمه میخوانی. انگار که در زبان فارسی نوشته شده است. این حرف از دهان کسی چون دریابندری است، که در نقد مضایقه هیچ کس را نمیکند پس باید آن را جدی گرفت.
او در مورد آثاری هم که ترجمه کرده و میکند میگوید: تا کتاب را نخوانم و از آن لذت نبرم و دوستش نداشته باشم، آن را ترجمه نمیکنم. و عقیده دارد تنها در این صورت است که کار خوب از آب در میآید.
سحابی وقتی از او در مورد ذبیح الله منصوری سوال میکند، در پاسخ، مقاله کریم امامی را پیشنهاد میکند که در مورد منصوری نوشته است. خواندن این مقاله خالی از لطف نیست (دریافت مقاله)
پی نوشت: قبلا در مطلبی در سایت متمم در مورد نجف دریابندری کامنتی گذاشتم که آن را هم میتوانید در اینجا مشاهده کنید.