درست یک سال پیش در چنین روزی اولین پست وبلاگم را با عنوان شروعی که پایان ندارد منتشر کردم. اگر چه امروز، وقتی به عنوان آن نگاه میکنم زیاد آن را دوست ندارم. چون احساس میکنم ساده انگارانه است که فکر کنیم کاری را که روزی شروع کردهایم برای همیشه ادامه خواهد داشت. اما شاید یکی از دلایلی که باعث شد نوشتن را یکسال ادامه دهم، همان حرف بود.
در آن پست گفتم که قصد دارم بیشتر برای خودم بنویسم تا مخاطب و امروز که نگاه میکنم میبینم واقعا همین کار را کردهام و آنچه در سطح فهم و درکم بوده، درست یا نادرست نوشته ام. البته به نظرم هر کاری که ما میکنیم در لحظهی انجامش از دید خود ما درست است. درست و غلطی هم اگر وجود دارد از دید ناظر و یا خودمان در سالهای بعد است که البته چندان هم مهم نیست.
در این یک سال یاد گرفتم که:
به جای فکر کردن به مخاطب تایپ کنم. قبل از نوشتن بیش از هر چیز باید مطالعه کرد. مواقعی است که هیچ حرفی برای گفتن نداری. اشتباه و غلط، بخشی از نوشتن است و باید با آن کنار آمد و آن را بهبود داد. قرار نیست یک شبه بزرگ شویم. وبلاگ نویسی باید آهسته و پیوسته باشد. نوشتن، زمانی که هیچ مخاطبی نداری یا عدهای آنها خیلی کم است. یکی از پیش نیازهای وبلاگنویسی و البته مهمترین آنهاست. (هنوز در همین مرحلهام) کمال گرایی آفت نویسندگی است. نوشتن تعهد میآورد. اگر دوست داری کاری را انجام دهی آن را بنویس، مجبور میشوی انجامش دهی. یکی از زیباترین تجربهها، آشنایی با دوستانی است که از طریق نوشتن به دست میآوری. پاسخ دادن به کامنتها بخش جدایی ناپذیر وبلاگ و مکانی برای دوستی و شناختن مخاطب است. برای خودت بنویس تا همیشه بنویسی. بعد از مدتی، نوشتن به قسمتی جدایی ناپذیر از زندگیات تبدیل میشود.و اما برای سال پیش رو
حداقل برای یک سال آینده تصمیم دارم که بازم هم به صورت جدی و مستمر بنویسم اما کمی پر تلاشتر به تعادلی از روزنوشتهها و پستهای استرتژی و بازاریابی محتوا که دوست دارم بیشتر در مورد آن بدانم برسم. خیلی دوست دارم دستهای تحت عنوان الگوریتمها جای انسانها را میگیرند (در این مایهها) ایجاد کنم و بنویسم که اگر هوش مصنوعی به جای هر کدام از موقعیتها شغلی و کاری انسانها قرار بگیرد دنیا چه شکلی میشود. به نظرم از دسته چرندیات هم چرندتر خواهد شد. ولی کمک میکند در این زمینه بیشتر مطالعه کنم. مثلا تصور کنید به جای یک قاضی از هوش مصنوعی استفاده شود.