نمیدونم چی باعث شده که من انقدر از گرفتن عکس از خودم بیزار باشم و بیزارتر از انتشارش. شاید علتش این باشه که به آدمایی که به هفت روش سامورایی از خودشون عکس میگیرن و منتشر میکنن حس خوبی ندارم (باور کنید میخواستم نق نزنم ولی نشد😉) شایدم به این علته که فک میکنم بدعکسم. نمیدونم چرا دوست ندارم عکسامو ببینم؟
به هر حال برای این که این طلسم رو بشکنم چنتا عکس که همشون هم توی کوه (دره قُزه) گرفته شده رو اینجا میذارم. چنتا عکس منظره هم گذاشتم که تلخی عکسای خودمو بگیره
میخواستم توی اینستاگرام بذارم گفتم حالا دوستان میان زیرش مینویسن کچل، جووووووون، پیر شدیا، یاغی، چه صورت نازی!، بخورمت و از اینجور حرفا گفتم اینجا بذارم 🙂
سلام بر محمدصادق عزیز
فکر می کردم سنت بیشتر باشه😉 ولی میبینم که با یه جوون خوشتیپ طرفیم.
لذت بردیم از عکسهای خوبی که گذاشتی.
موفق باشی.
سلام حسین جان
ممنون از لطفت اما نمیتونم با خوشتیپ کنار بیام😉
راستی حسین خیلی خوشحالم که هر روز مینویسی. برای من یه رویاس که بتونم هر روز بنویسم.
سلام بر محمدصادق اسلمی
چه حس خوبی از عکس منظره ها و اون کتری روی آتیش گرفتم، همچنین از عکس خودت. و با دیدنت لبخند غیر ملیحی زدم و گفتم هوم:)
راستش من دوس دارم عکس دوستانی که باهاشون حرف میزنم و یا پستاشون رو می خونم ببینم. چرا که اگه نبینم به ناچار خودم توی ذهنم تصویر سازی می کنم:) الان تصور من از تو یه چهره ی گرد و اندام نسبتا چاق بود نمی دونم چرا. ممنون که تصورم رو به هم زدی D:
شاد باشی و پاینده
سلام شیرین
این یه عقیدهی شخصیه اما به نظرم ما وقتی توی فضای دیجیتال پا میذاریم و شروع به نوشتن میکنیم باید یه خط قرمز روی دیجیتالش بکشیم و توی اون فیزیکی زندگی کنیم ( فلسفی شد گمونم)
به نظرم مخاطبی ( حتی یه نفر) که وقت میذاره و نوشتهی ما را میخونه این حقو داره که جنبههای مختلف زندگی ما، از غم و شادیش گرفته تا قیافه و تفریحمون رو بدونه و بشناسه چون اون داره اون لحظه رو با ما زندگی میکنه و این حق رو باید بهش داد.
باید زودتر اینکارو میکردم اما واقعا از عکس گرفتن بیزارم
راستی منم شیرین رو یه چهرهی همیشه خندون توی ذهنم تصور میکنم. امیدوارم هیچوقت تصورم رو به هم نزنی😉