چرا از بعضی آدم ها بدم می‌آید؟

پش نوشت: مطلبی که در ادامه می‌خوانید مربوط به خصوصیتی است که سال‌هاست به وجودش پی بردم و خودم هم نمی‌دانم دوستش دارم یا نه

امیدوارم که عنوان پست خیلی برایتان دوست‌نداشتنی نباشد. گرچه کار من را برای نوشتن این پست راحت‌تر می‌کند.

—————————————

قضیه از این قرار است که من بعضی از آدم‌ها را بدون دلیل دوست ندارم و اگر بهتر بخواهم بگویم از آنها بدم می‌آید. بدون این که حتی یک کلمه با آنها حرف زده باشم، یا قبلا آنها را دیده باشم، یا حرکتی، عکس‌العملی از آنها دیده باشم. نمی‌دانم منشاء روانشناختی دارد یا نه اما هر چه هست باعث شده به بعضی از آدم‌ها اصلا نزدیک نشوم. معمولا انسان‌ها در روابط خودشان، با سعی و خطا طرف مقابلشان را می‌شناسند. و بعد از مدتی نسبت به ادامه دادن یا ندادن رابطه تصمیم می‌گیرند. اما این خصلت، باعث شده هرگز به افرادی که این دید را به آنها دارم نزدیک نشوم.

طی این سالها خیلی سعی کردم بدانم چرا این اتفاق می‌افتد. به خاطر کدام یک از موارد زیر است: قیافه و ظاهر، طرز حرف زدن، نحوه‌ی راه رفتن، اندام و فیزیک بدنی، نحوه لباس پوشیدن، شیوه نگاه کردن، زادگاه فرد و….. اما به این نتیجه رسیدم که هیچ کدام از این‌ها به تنهایی روی این رفتار من تاثیرگذار نبوده چون در برخورد اول خیلی از این موارد قابل شناسایی نیست. اما شاید مجموع آنها تاثیرگذار بوده. البته این صرفا یک حدس است و هیچ اطمینانی در کار نیست.

همیشه وقتی با یک دوست به مکانی که جمعیت زیادی آنجا وجود دارند می‌رویم، اولین سوالم این است: تا به حال شده بدون این که کسی را قبلا دیده باشی از او بدت بیاید؟

در پاسخ به این سال افراد دو دسته‌اند. عده‌ای می‌گویند نه اصلا (که تعدادشان خیلی کم است). و عده‌ای که می‌گویند بله ولی خیلی کم (که البته تعدادشان بیشتر است)

اما برای من قضیه فرق دارد تقریبا از هر ده نفر(در هر مکانی صادق نیست) از یک نفر بدم می‌آید. امیدوارم این را به حساب خود‌خواهی یا هر چیز دیگری نگذارید. اوایل که فهمیدم چنین خصوصیتی دارم خیلی سعی کردم تا با آن بجنگم و اتفاقا با‌ آدم‌هایی که این حس را بهشان دارم ارتباط برقرار کنم. اما هر بار(به جز معدود دفعاتی) از کرده‌ی خودم پشیمان شدم.

به نظرم ما انسان‌ها بعد از مدتی که با دیگران ارتباط برقرار کردیم. معیار‌ها و ویژگی‌هایی را برای افرادی که باید از آنها بدمان بیاید و یا خوشمان بیاید قرار می‌دهیم. و گاهی بر اساس آن معیارها تصمیم می‌گیرم شاید درصدی هم خطا داشته باشد. اما کار را راحت می‌کند.

حرف بالای من را یونا لرر نویسنده کتاب تصمیم‌گیری هم به نوعی تایید می‌کند. او در این کتاب می‌گوید که ما بیش از آنچه که می‌دانیم، می‌دانیم. مغز احساسی ما طی سال‌ها اطلاعاتی را در خود جمع‌آوری کرده و در یک لحظه که به آن نیاز داریم جواب را به ما تحویل می‌دهد بدون این که بدانیم از کجا چنین جوابی را آوردیم.

او می‌گوید جواب در گذشته و تجربه‌های پیشین شماست. شما از گذشته درس گرفته‌اید و آموخته‌اید و همین باعث می‌شود خیلی از چیزها را دوباره تجربه ‌نکنید.

به نظرم حرف او برای این موضوع خاص هم صادق باشد. ما در زندگی رابطه‌ها و تجربه‌های تلخ و شیرین بسیاری از آدم‌هایی متفاوت، داریم. همین تجربه‌ها و چیز‌هایی که از آن‌ها یاد گرفته‌ایم در نوع قضاوت ما در مورد یک شخص اثر می‌گذارد. و همین باعث می‌شود یک شخص در برخورد و دیدار اول دوست داشتنی به نظر نرسد. چون ما در لحظه او را با تمام خاطرات گذشته مقایسه کرده‌ایم و فهمیده‌ایم که نباید به او نزدیک شویم.

در نتیجه شاید این ویژگی، نشانه‌ی بدی هم نباشد و حتی برعکس نشان‌ دهنده‌ی این باشد که ما از گذشته به خوبی درس ‌گرفته‌ایم.

نکته‌ای که یادم رفت بگویم این است که وقتی می‌گویم از کسی بدم می‌آید به این معنی نیست که شخص آدم بدی باشد. فقط این حسی است که من به آن شخص دارم. بارها شده حتی از دوستان شنیده‌ام که فلانی خیلی هم آدم خوبی است.

پی‌نوشت: مطمنا در مورد یونا لرر و کتاب تصمیم‌گیری او در پست‌های بعدی بیشتر خواهم نوشت

38 دیدگاه برای“چرا از بعضی آدم ها بدم می‌آید؟

  1. خوندن این متن و نظرات جالب بود برام، این یه نشانه برای ضمیرناخوداگاه ِ که از یه موردی در طرف مقابل حس خوبی دریافت نمی کنیم .
    من که نسبت به همه این حسو دارم چی؟:))))))

  2. وای دقیقا این مشکلو من هم دارم و بسیار اذیت میشم نمیدونم شاید هم خوب باشه ولی به صورت خیلی خاص یهو از یه شخصی بدم میاد به شدت انگار چیزی از درونشون دافعه داره و من به شدت فاصله میگیرم تورو خدا بگید چیکار کنیم ؟

  3. سلام
    این معضل واقعا فاجعست و منو خیلی شدید بعضی وقت ها اذیت میکنه مثل الان که بی دلیل از یکی از دوستام(دختر) بدم میاد در حدی که بدم میاد پیامشو سین کنم یا جوابشو بدم چندشم میشه از ادما بی دلیل.حتی تو نمیدونم تو ذهنم چیه راجب این افراد بدون هیچ فکری ازشون چندشم میشه مثلا ببینم یه دختری دستاش زشت باشه ازش چندشم میشه درصورتی که به من هیچ ربطی نداره دستای اون شخص چه شکلی هست!!!!خودم میدونم این حالت ها درست نیست واقعا موندم تو خودم

  4. بنظرم وقتی ازیکی بدمون میاد یا ازیکی خوشمون میاد شاید دلیلش رو خودمون ندونیم ولی یک دلیل پنهانی هست که ممکنه بعدها بهش پی ببریم من خودم غیر ارادی از بعضیا زیاد خوشم نمیاد بعد یه اتفاقی میفته و میفهمم چرا ازش بوم میومده فقط دلیلش مشخص نشده بوده ولی درکل بعضی رفتاراهستن ک باعث میشن ما از کسی بدمون بیاد و این حس دوطرفه هست وقتی از یکی بدت میاد مطمئن باش اونم تودلش ازت بدش میاد

  5. من خودم به ندرت برام این مسئله پیش میاد که از کسی بدم بیاد، بیشتر میشه گفت حس خاصی ندارم به بقیه، اما انقدر نسبت ب یکی از دوستانم این حسم زیاد شده که برام عجیب شده قضیه
    من متن شما رو خوندم گفتید گاهی سعی کردید ب افرادی که خوشتون نمیاد نزدیک بشید و نتیجه بدی داشته
    خب سادس شما با یه پیش زمینه ذهنی منفی وارد یه ارتباط میشید، مسلما نتیجه مثبت نمیگیرید ازش و علتش دقیقا نوع نگاه خودتونه نه اون افراد
    اگر بتونید علت این مشکل رو پیدا کنید و نوع نگاهتون رو تغییر بدید روابط قشنگی رو تجربه میکنید

    کتاب نیمه تاریک وجود رو پیشنهاد میکنم بخونیش حتما
    بسیار کمک کننده و مفیده

  6. به نظرم تو دیوانه‌ای بهتره خودتو به یه روانپزشک نشون بدی
    آدمی که عقل سلیم داره بی دلیل تو نگاه اول از کسی بدش نمیاد.
    این مطلبت احمقانه هست احمقانه فوقِ احمقانه

    1. ونوس به نظرم آدم‌ها تا زمانی که به دیگران و خودشون آسیب نرسونن نیازی به روانپزشک ندارن. اما تویی که بلد نیستی حتی عقیدت رو به شکل درست و محترمانه بیان کنی و در یک جمله ساده چندین بار از دیوانه و احمقانه استفاده میکنی. نشون میده که چه درون آشفته‌ای داری که باعث شده بدون هیچ دلیلی به دیگران بی احترامی کنی و قطعا همین دید رو نسبت به خودت هم داری. پس لطف کن و در اولین فرصت با یه مشاور یا همون روانپزشکی که خودت گفتی صحبت کن.
      در ضمن نیازی نیست مطالبی که برات قابل درک نیست رو به زور بخونی و برداشت اشتباه کنی.

    2. همین پاسخ شما که بدون شناخت دیگری را دیوانه خطاب میکنی بیانگر اینه که خود شما نیز همان دسته هستید که از دیگران بدتان میاد و یکی از دلایلی که امثال من به ادا اعتماد ندارم همین قضاوت یهویی وبدون شناختست …پس بی دلیل نیست که امثال من از ادما بدم میاد. البته اصلا قصدم جسارت و شخصی کردن مسئله نیست بلکه هدف ریشه یابی اینگونه ناهنجاری احسای و روانیست که البته وبه اعتقاد من منشاء اصلی جامعه آشفته و بی ثباتیست که به نوعی وقتی راه نفس وعرصه برتو ومن تنگ میشه ناخودآگاه دپچار روان پریشی میشویم بنوعی همه در قفس تنگ وتاریک ذهن گرفتار شدیم… با سپاس

  7. به نظر من این یه رفتار احساسی احمقانه هست که بی دلیل ازیه نفر بدمون بیاد یا حتی خوشمون باید طبق انسانیتش با هرادمی برخورد بشه

  8. سلام. منم همینم که سرچ کردم برای درد بی درمونم و این صفحه رو دیدم و خوندم
    نمی خوام با کسی حرف بزنم. بدم میاد. بد

  9. اتفاقا من هم این حس رو شدیدا قوی دارم به طوریکه در نود درصد مواقع فقط نگاه کردن به قیافه طرف بهم میگه که شخص مورد نظر رو دوس دارم یا نه.ادم صادقی هست یا نه.ده درصد بقیه موارد هم کافیه سلام بکنه و ممکنه ناگاه حس کنم که بوی دهانش داره خفم میکنه البته اگه ازش بدم بیاد.من همین حس رو برای خانوادم بیان مینکم ولی متاسفانه اونا فکر میکنن من ادم وسواسی هستم و ضداجتماعی ام.بعضی مواقع هم تو چشام نگاه میکنن ببینن چیزی مصرف کردم یا نه.خودمم کم کم داشت باورم میشد دیوونه شدم.جالب اینجاست تا الان نشده نسبت به کسی حس بدی داشته باشم و طرف ادم درستی از اب درومده باشه.طرف رییس بانک بود یقه اخوندی حاجی حاجی بش میگفتن به ما یه پیشنهاد کاری داد خانوادم خیلی ذوق زده شدن ولی من همون جلسه اول بهشون گفتم این فلانی شیادتر از خودش نیست خانوادم بهشون برخورد که چرا من مانع موفقیتشون میشم.جالبه بدونید بعد از یک ماه بهشون ثابت شد طرف میخواسته جوری بچاپونه که از زمین بلند نشیم.باز با این حال کسی به حسم اطمینان نداره و صدتا اتفاق دیگه.ولی اکثر رفیقام دیدن که حس ششم من چطور پیش بینی دقیقی کرده و اصلا توی یه دنیایی دیگه زندگی میکنم که این ادما توش جایی ندارن.خوشحال شدم شمارو شناختم اگه میتونیم با هم بیشتر صحبت کنیم

  10. سلام منم از تعدای از ادما وقتی برا اول میبینم بدم میاد و حس میکنم نفرت رو دلم نمیخواد حتی از اون کوجه خیابون اون هستن رد بشم . چند مورد قبل که فهمید بعد ادم خوبی نبودن اما وقتی از نزدیکانت باشه خیلی سخت میشه چون ادم تحملش از دست میده با خودم همش درگیر چرا بدم میاد وچونبدت میاد طرف نادیده میگیرم و میشم ادم بده بقیه میگن چرا اینکار میکنی ولی من فقط اون زمان حس تنفر تو اوج حس میکنم سعی میکنم حرف نزنم چون اگه بزنم رفتار بدی یا دعوا میشه

  11. منم همینطوریم 😐😐هیچ وقت حسم بهم دروغ نمیگه مثلا چن وقت پیش یکی از دوستام داشت از در میامد تو بد من اصلا بهش حس خوبی نداشتم چون قبلا رفتارشو دیده بوطم بد یه حرفی بهم زط ک من خیلی بدم اومد و گفتم ک حسم راست میگه

  12. نمیدونم چرا از دیگر ان بدم میاد از همه چون واقعا از همه شون صربه دیدم دوست آشنا فامیل به خاطر همین تنهایی رو بیشتر ترجیح میدم با ادم های جدید هم که میبینم سریع حس خوب یا بدشون بهم منتقل میشه واقعا روحم و حس ششمم احساسش میکنه تا حالا چند بار حس بهم منتقل شده متوجه شدم و دیدم وبهش رسیدم و واقعا تنهایی رو دوست دارم

  13. سلام
    خیلی اتفاقی با سرچ گوگل این مطلب شمارو خوندم
    من هم دقیقا همین احساس رو به آدمهای اطرافم دارم، یادمه اولین بار تو دانشگاه به هم‌خونه‌ام گفتم ازین دوستت خوشم نمیاد. و اون به من گفت نه خیلی دختر خوبیه و من سکوت کردم. بعد از چندماه اومد و به من گفت چرا گفتی ازین دختره خوشم نمیاد ؟ و من هیچ دلیلی برای حرفم نداشتم. ولی اون شخص یک حرکت و رفتار بدی کرده بود که همه متوجه درونش شده بودند. نمی‌دونم این حس چرا در وجود ما گذاشته شده ولی من با این خس ش خیلی خوشحالم ، مغرور نمیشم ولی درونم، خودمو یه درجه بالتر از بقیه می‌بینم و این لطف خداست که شامل حالم شده و قبل از تجربه کردن و صرف زمان و انرژی یک آلارمی بهت هشدار میده در مورد اطرافیانت.

    بنظرم انرژی اون آدمی که ازش خوشمون نمیلد ، نمی‌تونه با ما همسو باشه. رفتارهاش، طرز فکرش و عقایدش با ما یکی نیست. به همین خاطر نمی‌تونیم باهلش ارتباط برقرار کنیم و دفعش می‌کنیم🌹

  14. منم اینطوری هستم با این تفاوت که کمی فرق داره
    از ادم ها از طرف فامیل ها بیشتر و خیلی بدم میاد چون ی حرف درست نمیتونن بزنن عادت کردن
    در صورتیکه وقتی میرم بیرون عموما از خانم های تو خیابون بدم نمیادا یعنی حس بدی ندارم اولش نسبت به همه مثبت هستم
    اما وقتی که با طرف صحبت میکنم اگه متوجه بشم که طرز تفکرش (به قول دوستم)تخمی باشه
    کلا دایورتش میکنم و سمتش نمیرم
    چون حس میکنم طرز تفکراتش روم تاثیر میزاره
    از طرفی هم زیاد از رو دادن به پسر ها هم اصلا خوشم نمیاد و اگه دختری رو با پسری ببینم که … من اخه میدونم که الکیه بابا
    کلا خیلی تو زندگیم شده ریدم به پسرا
    و خورده تو زوقشون هر چند بعدش عزاب وجدان میگیرم ولی خب دوست ندارم دیگه
    همین .
    راستی به نظرم دلیل اینکه ما از ادم ها بدمون میاد
    برمیگرده به دوران کودکی که پدر و مادرمون بهمون توجهی نکرده من که اینجوری بودم
    یا طلاق عاطفی پدر و مادر
    یا اینکه بی دلیل مامان یا باباتون اعصابش از یه جای دیگه خورد باشه و بیاد شما رو بزنه
    یا اینکه ی نفر قصد تجاوز جنسی به شما داشته
    یا …
    مطمینم که قطعا جزو همین موارد باشه.

  15. سلام
    منم این استعداد روحی رو دارم
    من بیش از حد حساسم به همه چی
    به ادما در نگاه اول حس خوبو بد دارم
    متوجه انرژی منفی ها و مثبت ها میشم
    ازشون دور میشم
    به هر کی ام میگم مسخرم میکنن باور نمیکنن ولی من حسم درسته از هر کی بی دلیل بدم اومده یه گندی بعدا تو زندگیم زده

  16. از آدم ها متنفرم تقریبا همشون
    همشون غیر قابل تحملن
    خیلی سعی میکنم مثلشون نباشم انقدر دو رنگ انقدر بیشعور انقدر بی رحم انقدر خودخواه
    از اینک باعث نابودی طرف میشن متنفرم
    تا میخوام از یکی خوشم بیاد میبینم اونم مثل بقیس
    دوست نداشتم انسان باشم
    اره شاید شما به ماورا اعتقاد نداشته باشید اما من دارم بیشتر از انسان ها
    حتی حاضرم با ی مشت بیگانه زندگی کنم اما با آدم ها زندگی نکنم
    از آدما و شخصیت و اخلاق هاشون بیزارم

  17. منم همین مشکل رو دارم اما هرچقدر که به ادما نزدیک میشم این اتفاق شدیدتر میشه یعنی هرچی بهم نزدیک میشن بیشتر ازشون بدم میاد اما خب این مشکل رو فعلا با خانوادم ندارم وامیدوارم که نداشته باشم. بااین که فقط ۱۵ سالمه اما خیلی با این موضوع مشکل دارم چون روی روابطم بادیگران تاثیر داره ولی حداقل دلم خوشه که ادم هایی مثل من هم هست
    اما از بیشتر ادمهای اطرافم خوشم نمیاد واصلا برام مهم نیستن نه اینکه خود خواه باشم ولی حالم باهاشون خوب نیست
    با دوستام همین طورم هرچقدر جلو میرم ازشون خوشم نمیاد میترسم این مشکل بعدها بدتر بشه
    اگر کسی راه کاری داره منون میشم که بهم بگه‌🙏

  18. تنفر ما از خصلت بد آدم ها به دو دلیله: ۱. من دقیقا اون خصلت رو در خودم دارم و با وجود این که می دونم بده قدرت مبارزه ندارم چون هنوز نمی دونم از کجا اومده و ۲. شخصی در گذشته اون خصلت رو داشته و من نتونستم در ظاهر از جنگ با او پیروز بشم و نمی خوام یاد خاطره تلخ گذشته بیفتم با وجود اینکه من مسئول اون ماجرای تلخ نبودم ولی خودم رو مقصر می دونم.
    دوستان این موضوع برای اکثر آدم ها اتفاق میفته چون اکثر آدم ها در شرایط فعلی خانواده و جامعه هنوز به درستی خودشناسی نکردن. یعنی چی؟ یعنی بنا به هر دلیلی مثل تربیت نا درست، کودکی پر تنش، جامعه و… متاسفانه من و شما هنوز پی به این نکته نبردیم که آدم ها باهم تفاوت دارند و به خصوص ظرفیت هر کس متفاوته. از نظر من همه آدما ذاتا پاک هستن و بدی هارو از بیرون دریافت می کنن حالا یکی ظرفیت داره پاکه و یکی نمی تونه و آلوده می شه. بیاین برگردیم به اون خصلت بدی که ازش متنفریم و دائما در حال فرار از اون هستیم. من فکر می کنم ما همیشه نمی تونیم فرار کنیم و یک نقطه ای از زندگی مجبوریم شجاعانه بایستم و با درون خودمون صادق باشیم ببینیم آیا این خصلت بد از کی و از چه زمانی در درونمون پدیدار شد (با توجه به دوران کودکی و نوجوانی) و بعد با تبرئه کردن و بخشیدن خود به آرامش برسیم اینجاست که می تونیم دیگران رو هم ببخشیم و به راحتی بپذیریمشون.

  19. خیلی پیش میاد از ادما بدم بیاد،حتی بعد یه مدت از حیوونی که کنارم باشه هم بدم میاد،هیچوقت دلیلشو نفهمیدم،ولی اینو فهمیدم اونی که توو لحظه ی اول حس کردم ازش بدم میاد ،اون ادمیه که خوبمو نمیخواد و یا ازش بد میبینم یا به کسی بد میکنه و من میبینم،
    ولی این خصوصیت رو دوست ندارم،من به دختری که همکارم بود پیشنهاد ازدواج دادم ،شاید یکی از انگشت شمار ادمایی بود که حس بدی بهش نداشتم،پیشنهادمو قبول نکرد و منو به جرم دوست نداشتن ادما محکوم به تنهایی کرد ،کاش یکی یروز بزنگه بگه بیا مشکلت حل میشه،منم دلم میخواد برم از خونه بیرون ،چهارتا دوست داشته باشم که باهاشون بگم بخندم،ولی دریغ از یه ادم توو زندگیم،این تنهایی زجر اورٍ ،این تنهایی یه جایی داره اسمش خط باریکست،که وقتی پاتو بذاری اونطرفش خود تنهات میشه چندتا تیکه،که اون تیکه ها باهم حرف میزنن،دوست میشن ،بهم میزنن.بینشون جنگٍ یوقتایی هم جشن،هرکی هم بیاد بینشون براش دست میزنن، فکر نکنین من دیوونه ام ،تنهایی اینکارو با ادم میکنه

  20. خیلی سخته وقتی دلت بخواد دلتنگ خیلیا بشی و مثل بقیه ادما بهم زنگ بزنین و حال همو بپرسین، ولی اینکه تو از تک تک ادمای اطرافت چه دور چه نزدیک متنفری و بود و نبودشون برات هیچ فرقی نداره،حتی برادر زاده ای که الان سه سالشه و وقتی میخواد از پیشمون بره ،میگه عمو میثم دلش برام تنگ میشه من اینجا میمونم😢.دلم میخواد بتونم دوسشون داشته باشم،
    نمیدونم شاید اگر به گذشته نگاه دقیقتری داشته باشم بتونم بفهمم از کی و چی باعث شد تا اینطوری بشم،چوون من یادم هست وقتی کوچیک بودم با دوستام بازی میکردم و دوسشون داشتم حتی یادم هست چقدر برام مهم بودن

  21. منم مثل شمااام منم بی دلیل از همه بدم میاد،این خصوصیتم باعث شده با 32 سال سن تنهاترین ادم زندگی خودم باشم .کاش یکی دلیلشو بهم میگفت تا اینهمه بی گناه رو بی دلیل محکوم به دوست نداشتن نکنم

  22. منم روحیاتم مثل شماست. فکر میکردم خیلی ادم عجیب و مشکل داری هستم. ولی الان خوشحالم که تو این دنیا تنها نیستم. به نظر من این رفتار یک نوع استعداد ذاتیه. روح خیلی حساس باعث میشه که یک فرد، فرکانسها و امواج منفی یا مثبتی که از یک فرد خارج میشه و کاملا معنویه و تنها در سطح روحانی میشه اونها رو حس کرد، بتونه حس کنه.

  23. خیلی عجیبه
    من ب طور خاصی کاملا شبیه توام
    بیشتر پستاتو خوندم و دیدم که خیلی از اتفاقایی رو ک تجربه کردیو حتی تجربه کردم!
    نمیدونم چرا ولی خوشحالم که سایتتونو پیدا کردم!واقعا جالبید برام:)

  24. خاله منم بی دلیل از من خوشش نمیاد
    استدلالش اینه من ساکتم و کلا با آدمای ساکت حال نمیکنه ! .. تقصیر من چیه ! 😐 به نظرم این نوع رفتار عجیبه و اصلا اینکه من بدم میاد دست خودم نیست توجیه درستی نیست ! آدم در هر شرایطی باید واقع بین باشه شاید اون آدمی که شما الکی ازش بدت میاد بهتر از بقیه باشه حتی !

  25. سلام من با دوستم در مورد این مساله بحث کردم و بهش گفتم باید عکس های قدیمی و خاطرات قدیم رو دوباره دید و مرور کرد و دیدگاه خودمان نسبت به افراد ومسائل عوض کنیم ـ بعضی از اصلاعات و عکس ها دید و اگاهز منفی به ما میدهند و این باعث میشه نه فقط در رفتارمون اثر بزارن حتی در شیوه تفکر و روش زندگی مان اثر بگذاره . و بهتر است دیدگاه مان را عوض کنیم و نگوییم که این عکس ها و تفکرات قدیم درگه از یادمان رفته این اشتباهه چون این افکار و تصاویر در پس ذهن ما هستن و فعال هستن و فعالیت انها رو میتوان در طرز برخورد ما با دیگران و مسائل دید . پاکسازی انها از ذهنمان باعث میشود یک سری از رفتار و افکار مثبت جایگزین کردو خیلی بهتر از گڋشته زندگی کرد و راحت با مسائل روز کنار بیاییم ..

  26. منم نسبت به یکی از زن برادرام حس بدی داشتم الان هم بعد 6 سال نسبت بهش حس خوبی ندارم جالبه که شوهر خواهرم دراولین برخورد حس خوبی بهم منتقل کرد ولی باز دامادبعدی از همون شب خواستگاری یه حس بد منتقل کرد الان هم واقعا ازش خوشم نمیاد وبدبختی اینکه در برخورد با اون تابلو میشه این حس ام ..واسه همین باهاش رودررو نمیشم

  27. من حسی نزدیک به اینو تجربه کردم.کم پیش میاد تو نگاه اول از کسی بدم بیاد ولی اگه وارد رابطه شدم و بیشتر از یک الی دوبار چیز بدی از طرف ببینم مثل دورویی،مزاحمت،خساست و… خیلی سریع از طرف زده میشم جوری که دلم میخواد زود قطع رابطه کنم اما اینکارو نمیکنم و همش سعی میکنم طرف مقابل متوجه این حس در من نشه ولی به ناچار ارتباطم خیلی کم میشه.منم همیشه فکر میکنم یه مقدار واکنشم به رفتار اطرافیان بیش از حده

  28. سلام. منم متاسفانه همچین آدمی هستم و در بیشتر مواقع هم اصلا سعی نمیکنم با اون شخص ارتباط بگیرم که بینم شاید حسم عوض شد. وقتی این افراد در مکانی باشند که با همیشه با اونها در ارتباط هستیم، بیشتر اذیت کننده میشه ( مثالش برای خودم یکی از همکارام که با وجود گذشتن بیش از دوسال هنوز تغییری در حس من به وجود نیومده. به صورت کلی با این حس مشکلی ندارم اما گهگاه که مجبور بشم فایلی چیزی در زمینه کاری بش بدم یا ازش بگیرم، همه ی راهها رو امتحان میکنم که مستقیم با خودش در ارتباط نباشم D:) ولی من با این وجود باز هم تلاشی برای تغییر اون حس نمیکنم (یعنی نمیخوام و نمیتونم).
    درمورد من متاسفانه رفتارم به گونه ای هست که اگر با اون شخص در ارتباط باشم، متوجه این حس من نسبت به خودش میشه و اصلا نمیتونم بروز ندم.
    اگر تحقیق یا مطلبی در این زمینه پیدا کردید ممنون میشم اینجا بذاریدش. فقط دلم میخواد بدونم ریشه این رفتار چیه.
    با اون بخش از مطلب که در تایید حرفهای یونا لرر بر این موضوع گفتید موافقم.

  29. من از زن داداشم کاری نکرده ولی هیچ حسی بهش ندارم از حرکات حرف زدنش روی مخمه چیکارکنم

    1. سلام زهره
      راستش من روانشناس یا مشاور نیستم که راهکار بدم بگم اینکارو بکن یا اون‌کارو نکن. صرفا چرایی یه حس رو بیان کردم توی این پست. اما صرفا به عنوان یه تجربه شخصی، سعی میکنم با کسانی که چنین احساسی بهشون دارم کمتر وارد تعامل بشم و خیلی کم به رفتار و حرکاتشون توجه کنم. چون توجه بیشتر و زیر نظر گرفتن بیشتر باعث میشه این احساس روز به روز تشدید بشه.

  30. سلام. به موضوع جالبی اشاره کردید و بیشتر از هر چیز صداقت کلامتون من را به تحسین واداشت.
    حقیقت اینه که من نیز چنین تجربه ای داشته ام بخصوص در کارگاه های جمعی روان درمانی که حضور دارم بارها این تمرین را انجام داده ایم که از ما می خواهند حسمان را نسبت به افرادی که در کلاس هستند به خوبی بررسی کنیم. برای مندر طول این تمرین ها حتی پیش آمد که با کسی که در نگاه اول حس بدی بهش داشتم الان یک دوست صمیمی و نزدیک هستم و دوستش دارم. البته نمی خواهم بگویم نباید به حس خودمان اعتماد کرد. بلکه می خواهم بگویم شاید باید کمی بیشتر آن حس را بدون قضاوت فقط بررسی و نگاه کرد تا به آگاهی بیشتری در مورد خود رسید.

  31. سلام.من هم به تجربه برام ثابت شده که وقتی از کسی بدم میاد و به سراغش میرم و حرف دلم و ذهنم رو ندید میگیرم بعدا به تجربه از اون طرف بدی میبینم و یا اینکه متوچه میشم که این طرف خصلتهایی داره که برای من خوب نیست .حس ششم ما خیلی قویه و خیلی وقتها یه چیزایی رو بهمون گوشزد میکنه ولی ما بهش اهمیتی نمیدیم و بعدا ضربه اش رو میخوریم.قرار نیست که فقط بدمون بیاد بعضی وقتها احساساتمون بهمون میگه که نباید به این آدم نزدیک بشیم و این یک حقیقته

    1. کاملا با نظرت موافقم من چندین ساله این حسو دارم تقریبا از وقتی که خودمو شناختم تو همون نگاه اول اگه از یه کسی بدم بیاد مطمئا یه روزی یه جایی اتفاقی میوفته که اون حسم تایید میشه از زندایی بزرگم فوق العاده بهمون نزدیک بود و تقریبا برا مادرم و خاله هام مثل خواهر با اینکه خیلی رفتار خوبی داشت ناخوداگاه بدم میومد که از زندایی کوچیکم که برعکس کل خانواده من اونو دوست داشتم بلاخره زمان گذشت و فهمیدیم همون زندایی بزرگم دوبه هم زن بوده و باعث اختلافات میشه اینا رو گفتم که اونایی که حس هایی مثل ما دارن بدونن حسی که دارین رو جدی بگیرین برای من چند دفعه اتفاق افتاده که وقتی برخلاف میلم پیش میرفتم ضرر میکرد الان حتی خاله هام به این حس من کاملا اطمینان دارن

  32. سلام.اقای محمد صادق.شما میگید که دیدگاهتون فقط از تجربه میاد.این که کفایت نمیکنه…یعنی دلیل دیگری ندهره

  33. محمدصادق عزیز،
    کاش این قسمت “آخرین دیدگاه‌ها” توی سایت وجود نداشت. هروقت میام کامنت بذارم، می‌بینم هنوز اسمم کنار صفحه است و احساس می‌کنم دارم زیادی کامنت می‌ذارم. امیدوارم که دستِ کم برات مفید بوده باشه.
    راستش بعد از این توضیحاتی که دادی، یاد فایل صوتی محمدرضا شعبانعلی با سهیل رضایی افتادم. هرچند الآن اگه اسم سهیل رضایی به گوشم بخوره ازش فرار کنم ولی فکر کنم توی اون فایل صوتی هم یه قسمتی‌ش راجع به همچین مواردی حرف می‌زد که ممکنه کسی رو ببینیم و اصلاً ازش خوشمون نیاد که هیچ، حتی حالمون هم ازش به هم بخوره. احتمالاً‌ گوش دادیش ولی اگه به فکر راه چاره هستی، شاید گوش دادن دوباره بهش بد نباشه.
    پی‌نوشت (یک سؤال شخصی): دوستات و اطرافیانت تو رو چی صدا می‌کنن؟ محمدصادق؟ محمد؟ صادق؟ یا نکنه یه اسم مستعار داری و خبر نداریم؟‌

    1. سینا جان
      در مورد قسمت، آخرین دیدگاه‌ها راستش این قسمت رو برداشته بودم ولی پیش خودم گفتم شاید کسی از این طریق به نظر دوستان دسترسی بهتری داشته باشه. غصه چیو میخوری پسر ؟ هر موقع دوست داشتی کامنت بذار هیچ فکری هم نکن.
      در مورد پی‌نوشت: خانواده من رو محمد صدا میکنه، دوستان دانشگاه و مدرسه صادق، دوستان متممی محمد صادق 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *