نشخوار اطلاعات

اگر به غذا خوردن گاو و گوسفند و امثال آنها نگاه کرده باشید، متوجه شده‌اید که هنگام غذا خوردن و چَرا، مدام در حال خوردن هستند و اگر چیزی حواسشان را پرت نکند، بعید است سرشان را بالا بیاورند. حتی ممکن است در برخورد با چنین منظره‌ای پیش خودتان گفته باشید چطور بدون وقفه این‌همه علف می‌خورند؟

این دسته از جانوران برای آن که بتوانند در هنگام چَرا غذای بیشتری بخورند، غذا را بدون جویدن می‌بلعند. شاید یکی از علت‌های آن این باشد که ترس از کمبود منابع دارند و با این شیوه سعی می‌کنند تا آنجا که می‌توانند ببلعند.

سپس زمانی که فرصت پیدا کردند، غذا را از معده‌ی خود به دهان انتقال می‌دهند و این بار غذا را می‌جوند و پروسه هضم و جذب را انجام می‌دهند. به این عمل آنها نشخوار می‌گویند.

نشخوار

به نظر من در عصر حاضر، ما نیز سخت نیازمند چنین مکانیزمی، نه برای غذا و علوفه بلکه برای اطلاعات هستیم.

ما روزانه اطلاعات زیادی را از طریق رسانه‌ها و افراد مختلف به صورت خود‌خواسته و یا ناخواسته دریافت می‌کنیم و بدون اینکه فرصت داشته باشیم که در همان لحظه آن‌ها را بجویم (تجزیه و تحلیل کنیم) مجبوریم آن‌ها را ببلعیم و ذخیره کنیم.

بیشتر ما بخش زیادی از ساعات روزمان را سر در صفحه (لپ‌تاپ، گوشی، تبلت، کتاب) و مشغول خوردن اطلاعات هستیم و درست مانند همان گوسفندان، بعید است سرمان را بالا بیاوریم مگر اینکه چیزی حواسمان را پرت کند. متاسفانه این روند از ساعات اولیه روز تا آخرین دقایق قبل از خواب ادامه دارد.

از آنجا که طمع ما انسان‌ها به اطلاعات و جمع‌آوری هر چه بیشتر آن باعث شده تا زمان و فرصتی برای نشخوار و تفکر بر روی انباشته‌هایمان نداشته باشیم، مغز ما نقش معده‌ی پستانداران را ایفا می‌کند، صرفا مکانی شده است برای ذخیره و جمع آوری اطلاعاتی که بلعیده‌ایم.

در نتیجه روز به روز شاهد شمار بیشتری از افراد هستم که، اطلاعات دریافتی را بدون این‌که عمل هضم را بر روی آن انجام دهند درست مانند روز اول دفع می‌کنند.

چنین افرادی در نویسندگی به مثابه‌ی یک ماشین کپی، و در حرف زدن مانند یک ضبط صوت عمل می‌کنند. یعنی خروجی درست مثل ورودی است. البته معمولا کیفیت پایین‌تری دارد.

وضعیت زمانی بدتر می‌شود که افرادی نیز پیدا می‌شوند که، مدفوع هضم نشده‌ی دیگران را نجویده، می‌بلعند و این چرخه را دوباره و دوباره تکرار می‌کند. (بخش زیادی از وب فارسی چنین است)

شاید بهتر باشد ما نیز ساعاتی در روز را صرف نشخوار اطلاعات و داده‌هایی کنیم که از کانال‌ها و افراد مختلف جمع‌آوری کرده‌ایم.

4 دیدگاه برای“نشخوار اطلاعات

  1. خیلی دوست داشتم که تصویر ذهنی شما رو از واژه هایی مثل نشخوار کردن، جویدن در مورد اطلاعات رو بدونم. چه کارایی رو به منظور هضم اطلاعات تلقی میکنید؟ به دنبال معیاری هستم که برام مشخص کنه که اطلاعاتی که مصرف میکنم رو هضم میکنم یا ناقص هضم میکنم. بعد به دنبال این باشم که چه کارهای جدیدی رو باید انجام بدم تا به سمت هضم کامل حرکت کنم.

    1. مهرداد جان
      به خاطر سوال بجایی که پرسیدی ازت ممنونم. شاید بهتر بود در متن پست اشاره می‌کردم که حداقل خودم چه کار‌هایی در این باره انجام میدم.
      باید قبول کنیم که عصر ما عصر تمایل سیری ناپذیر به اطلاعاته. من یه قانون برای خودم دارم که اگه بخوام کتابی رو بخونم یا متنی رو بخونم و از اون چیزی یاد بگیرم زمان ماند رو افزایش بدم.
      مثلا من الان دارم کتاب انسان خردمند از هراری رو میخونم. با توجه به شناختی که از خودم دارم میدونم که می‌تونم ظرف حداکثر ۷ روز این کتاب ۶۰۰ صفحه‌ای رو تموم کنم. ولی الان حدود یک ماهه که دارم کتاب رو میخونم. تقریبا به ازای هر ۲۰ صفحه یک صفحه خلاصه نوشتم. و تقریبا هر زمان که فرصت پیش بیاد (مخصوصا آخر شب) به چیزایی که خوندم و حتی کتاب‌هایی که قبلا خوندم و مربوط به این کتاب میشه فکر می‌کنم و مدام اونها رو نشخوار میکنم.
      شاید پیش خودت بگی مگه میشه واسه تمام چیزایی که می‌خونیم این همه وقت صرف کنیم؟ به نظر من اره. ولی به یه شرط و اونم اینکه اطلاعات محدودی رو دریافت کنی. من معمولا خودم رو در برابر اطلاعات زیاد قرار نمی‌دم. من خیلی کم خبر می‌خونم. استفادم از شبکه‌های اجتماعی و افراد و صفحات و کانال‌هایی که فالو میکنم هم محدوده. به همین خاطر زمان نسبتا زیادی برای فکر کردن به اطلاعاتی که دریافت می‌کنم، دارم.
      از اونجایی که میدونم عضو متمم هستی یه مثال متممی میزنم برات. من وسواس عجیبی در خوندن درس‌های متمم دارم. سعی می‌کنم فقط درس‌هایی رو بخونم که بدرد امروزم میخوره و از خوندن درس‌هایی که میدونم شاید در آینده به دردم بخوره اجتناب می‌کنم، با این روش می‌تونم روی درس‌ها بیشتر بمونم و بیشتر یاد بگیریم.
      درسته که اولش این استرس رو داری که بخشی از اطلاعات رو از دست میدی ولی به‌ نظرم به مرور به مفید بودنش پی می‌بری.
      البته همیشه این وسواس رو ندارم و مطمنا وقتی میخوام یک رمان رو بخونم سعیم بر اینه که هر چه سریعتر تموم بشه تا رشته داستان رو گم نکنم.

  2. سلام
    من واقعا اینو احساس کردم. وقتایی که وقت ندارم و واقعا میخوام یه مطلبو بخونم اینطوری حرومش میکنم. تازگیا قانون جدیدی برای خودم گذاشتم که هر کتابی میخونم باید دفتر و مداد هم کنار دستم باشه. حتی اگه هیچ نکته‌ی جالبی نداشت (‌که امکان نداره)‌ نظرمو درباره اون کتاب توی دفتر مینویسم. البته سخته و گاهی وقتا باعث میشه از خستگی نرم سراغ کتاب خوندن. ولی حتی اگه تعداد کتابها هم بیاد پایین، کیفیت مطالعه واقعا بیشتر میشه.
    راستی یه چیزی. من زیاد اینجا رو میخونم ولی نمیدونم چرا از کامنت گذاشتن میترسم. در حدی که جزو کارام نوشتم که برای تعدادی از متممی ها کامنت بذارم. ولی اما الآن یه ماهه که همه پستای جدید میذارن و من همچنان قراره زیر فلان پست فلان چیزی رو بنویسم… چرا انقد سخته؟!
    خلاصه که استوار ادامه بدین. ما هم اگرچه خاموش، ولی منتظریم. 🙂

    پ.ن: نمیدونم چرا کلا با شما همزادپنداری میکنم. انگار تم درونگرا و تا حدی غرغروی اینجا شبیه وبلاگ خودمه. :))

    1. سلام سارا جان
      خیلی خوشحالم که اینجا می‌بینمت و خوشحالتر از این که کامنتت رو دیدم. راستش کامنت گذاشتن برای من هم خیلی سخته، بیشتر وبلاگ‌های بچه‌های متمم رو میخونم. گاهی حتی کامنت رو مینویسم ولی بعد پاکش می‌کنم. اما وقتی احساساتم واقعا سر ریز میکنه حتما کامنت می‌ذارم.
      در ضمن تم غرغرو رو خوب اومدی.😉 هر بار که میخوام شروع کنم به نوشتن، پیش خودم میگم انصافا دیگه غر نزن ولی آخرش چیزی که از آب در میاد از همین جنسه. امیدوارم مخاطب اذیت نشه .
      امیدوارم همه از جمله خودم نشخوار کردن رو یاد بگیریم و انقد حرص اطلاعات و مطالب تازه نداشته باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *