سهم ما در تصمیمات و انتخاب‌هایمان چقدر است؟

خنده‌آور است اگر فکر کنیم تمام تصمیماتی که در زندگی گرفته‌ایم و انتخاب‌هایی که کرده‌ایم را خودمان، و آن هم بر اساس علایق و استعداد‌هایمان انجام داده‌ایم. انتخاب لباس، انتخاب رشته، انتخاب دانشگاه،تصمیم بین ماندن یا رفتن از ایران، و در سطح بالاتر انتخاب همسر و زمان آن ، تنها بخشی از انتخاب‌ها و تصمیماتی هستنند که در مسیر زندگی با آنها روبه رو هستیم.که گاهاً تاثیرات و تبعات برخی از آنها نه یک‌ماه و یکسال بلکه برای یک‌ عمر برجا می‌ماند.

مسلماً  ممکن نیست تصمیم‌گیری و انتخاب به طور کامل توسط خود فرد صورت گیرد. زمانی می‌توانیم بگوییم خودم انتخاب کردم. یا خودم تصمیم گرفتم. که تمام محیط را حذف کنیم. به طوری که هیچ‌ چیز برای تاثیر‌گذاری بر من وجود نداشته باشد. یعنی من باشم و دنیایی که در آن هیچ نیست. که قطعاً چنین امری ممکن نیست. کتاب‌هایی که خوانده‌ایم، خانواده‌ای که در آن بزرگ شده‌ایم، محلی که در آن تحصیل کرده‌ایم، دوستانی که داریم، ماشینی که سوار می‌شویم، لباسی که می‌پوشیم، حتی غذایی که می‌خوریم و هزاران عامل کوچک و بزرگ دیگر در جهت‌دهی به تصمیمات و انتخاب‌های ما موثراند. مثلا نوع وسیله نقلیه من اینکه پراید باشد یا لندرور در تصمیم من برای انتخاب تفریح آخر هفته این که به کوه بروم یا پارک تاثیر‌گذار است.

در نتیجه چه بخواهیم چه نخواهیم وضعیت امروز ما صرفا بازتاب انتخاب‌ها و تصمیمات ما نبوده است. گاهی تنها به این دلیل این احساس به ما دست می‌دهد که برای مدت طولانی در معرض تشعشعات آن تصمیم قرار گرفته‌ایم و اکنون فکر می‌کنیم انتخاب امروز، انتخاب من است. و حتی خودمان هم متوجه نمی‌شویم که این صرفا انتخابی است که برای ما صورت گرفته.

دیگران (هر کسی به جز من ) در القای این حس نقش اساسی دارند. خانواده،دوستان، آشنایان، فردی که داخل اتوبوس نشسته و صدا‌و سیما تنها قسمت کوچکی از دیگران را تشکیل می‌دهند. دیگران می‌توانند با تکرار یک مطلب و بیان کردن هر روزه‌ی آن ما را در مسیری به جز مسیر موفقیت (که همان مسیر استعداد و علاقه است )قرار دهند.

جوانی را تصور کنید که هر روز با این حرفها روبه‌رو می‌شود که دیگر برای مهندس‌ها کار نیست، مهندسی اشباع شده، چهار سال درس می‌خوانی آخر باید کاری را انجام دهی که یک دیپلم هم می‌تواند، همه حداقل یک مدرک مهندسی را دارند، بدون دیپلم هم می‌توانی مهندس شوی، سوپری سر کوچه هم مهندس است، این روزها فقط پزشکی، فلانی را میشناسی؟دکتر شده پول پارو می‌کند.کارش سکه شده، یک ماه حقوقش اندازه کل درآمد یک مهندس است.

مطمناً این جوان دچار توهم علاقه به رشته تجربی خواهد شد. و بدون اینکه سایر زمینه‌ها و رشته‌ها که ممکن است، واقعا در حیطه توانایی‌ها و استعداد‌های او باشند را بررسی کند. بدون لحظه‌ای تردید این رشته را انتخاب می‌کند. و چهار سال آینده‌ی زندگی‌اش را برای رسیدن به آن تلاش خواهد کرد و تمام این مدت مطمن است که این مسیر را خودش انتخاب کرده. شاید سکانس شرط بندی در فیلم focus برای درک این موضوع که گاهی انتخاب‌های ما تنها به این علت است که زیاد در معرض آن قرار گرفته ایم، کمک کند.

و همه، نتیجه‌ی این نوع انتخاب را می‌دانیم.بعضی از آن‌ها در بین راه کم می‌آورند و سرخورده می‌شوند. بعضی در پشت سد کنکور می‌مانند. و عده‌ای حتی به ظاهر موفق می‌شوند اما بعد از چندین سال می‌فهمند که آنها هم در پی علاقه و استعداد خود نرفته‌اند. و این تعبیر همان جمله معروف است که، ماهی را مجبور به بالا رفتن از درخت کنی.با این تفاوت که در اینجا آنقدر در گوش آن ماهی بیچاره خوانده‌ایم که بالا رفتن از درخت این مزیت‌ها را دارد.که حس گربه بودن به ماهی دست می‌دهد. و سعی بر انجام کاری می‌کند که نه استعداد و نه ابزار آن را دارد. 

در نتیجه شاید بهتر باشد کمی به سهم حضورمان در تصمیمات و انتخاب‌هایی که برگزیده‌ایم فکر کنیم و ببینیم که حضور ما در کدام یک پررنگ‌تر و در کدام یک کم رنگ‌تر است. منطقی است که سهم ما در آنها صفر یا صد نیست. و نباید هم باشد. بلکه چیزی بین این دو است. موضوع مهم این است که سهم ما باید به میزانی باشد که حاضر باشیم مسئولیت انتخاب‌ها و تصمیمات را بر عهده بگیریم و شکست در آنها را گردن دیگران نیندازیم. 

پ.ن۱: یقیناً انتخاب نکردن و سهم حضور اندک در تصمیمات و انتخاب‌ها خود یک انتخاب است.

پ.ن۲: در این نوشته هر کجا صحبت از این شد که انتخاب، انتخاب ما نبوده است .منظور این است که دیگران نسبت به ما از سهم بیشتری در انتخاب‌هایمان برخوردار بوده‌اند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *