یکی از تفریحات سالم و لذتهای زندگی من رفتن سر مزار مردگانه. تا جایی که اگر حق انتخاب داشته باشم معمولا اولین گزینهام برای خلوت کردن و لذت بردنه.
اگر هم مسافرت رفته باشم سعی میکنم حتما یه سری به مردگان اون شهر بزنم
علتهای متعددی برای علاقهی من به این مکان وجود داره که اولین و مهمترینش آرامش و سکوتی هست که اونجا وجود داره. چون قطعا گزینهی آدمها برای تفریح نیست و اگر وسطه هفته بری معمولا ساکته
دوم اینکه برای من خیلی سرگرم کننده است. از نوشتههای روی سنگ قبرها گرفته تا تاریخ تولد، جنس سنگ و اسمها و فامیلهای مختلف و ….
تازگیها (چندماهی) هم هست که یه تفریح جالب پیدا کردم که برای تسلط کلامی هم خوبه😉
متوجه شدم که برای قسمت تولد و وفات معادلهای مختلفی وجود داره، و هر بار که به قبری میرسم اینو چک میکنم که ببینم مدل جدیدی هست یا نه.
برخی از نوشتهها
آغاز – پایان، آغاز – فرجام، طلوع دلانگیز – غروب غم انگیز، طلوع – غروب، لطف او – حکمت او، از ا و- به او، از حق – به حق، آغاز قصهی او – آغاز غصهی ما، تولد- وفات و…
اما موضوع اصلی که ذهن من رو درگیر کرده و این مطلب رو برای اون نوشتم اینه که خیلی از ما انسانها برای بعد از مرگ هم برنامه ریزی میکنیم.
خیلی از اوقات فرد برای اینکه چی توی مجلس ختمش گفته بشه، اینکه بعد از مرگش چطور قضاوت بشه، قبرش کجا باشه، نوشتهی روی سنگ قبرش چی و چطوری باشه هم برنامه ریزی میکنه و نسبت بهش حساسیت نشون میده.
نمونهی خیلی حادترش هم کسی است که تمام زنده بودنش در تلاشه تا بعد از مرگش اونطور که دوست داره ازش یاد بشه!
به نظرم ترس از نابودی و اعتقاد به جاودانه بودن و زندگی بعد از مرگ یکی از مهترین علتهای چنین نگاهی به مرگه و شاید هم نوعی از خطای شناختی انسانه که باعث میشه احساس کنه اتفاقات بعد از مرگ باز هم بر اون تاثیر میذاره.
علت اینکه این نوشته رو نوشتم یه تجربه مشابهه. توی یکی از همین گشت و گذارها متوجه شدم که عموما سنگ قبرها بیش از حد شلوغ هستند. اسمها معمولا بیش از حد بزرگ نوشته میشن، بعد از اون هم یه متن بلند بالا و بعد هم تاریخ و نام سنگ تراش
داشتم با خودم میگفتم که روی سنگ قبر من فقط باید اسم و فامیلم، اونم کوچیک و یه تاریخ تولد و مرگ همین. تازه به رنگ سنگ هم فکر میکردم که سفید باشه یا سیاه یا سبز
بعد به این فکر کردم که وقتی خودمون نیستیم چه فرقی داره سنگ قبرمون چه شکلی باشه، کجا باشه، ما رو به چه عنوانی بشناسن؟ فحشمون بدن یا تقدیسمون کنن
برنامه داشتن برای قبل از مرگ برام قابل قبول بوده و هست، اما امروز احساس میکنم که برنامه داشته برای بعد از مرگ احمقانه است. فقط در یه صورت میشه توجیحش کرد و اونم اینکه روی زندگی قبل از مرگ تاثیر گذار باشه. مثلا من امروز با دونستن اینکه قراره بعد از مرگم در فلان مکان خاک بشم خوشحال میشم. اما مسلما بعد از مرگ دیگه مهم نیست.
شاید علت خیلی از وصیتها مبنی بر این که ملکی وقف بشه یا مدرسه یا مسجدی ساخته بشه هم همین موضوعه. هیچکس دوست نداره بپذیره که قراره نابود بشه و دوست داره به هر نحوی شده تاثیر ادامه داری بر دنیا داشته باشه. و البته این وصیت باعث خوشحالیش تا دم مرگ میشه.
احساس میکنم که تمام این رفتارها اعتقادتیه که حتی اگر هم بهشون اعتقاد نداشته باشی طوری با رگ و پوست و استخوان ما عجین شده که به سادگی نمیشه ازش گذشت.
همیشه از دوتا جمله بدم میومده.
این نام نیک است که میماند
در لحظه زندگی کن
من به این جملهها میگم جملههای درست بی معنی. خیلی قشنگ و دوست داشتنی هستند اما بیشتر به درد تبلیغات میخورن. اولی راهمون رو خیلی طولانی نشون میده و دومی خیلی کوتاه
و زندگی چیزی بین این دوتاس.
پی نوشت: حاصل یک ذهن همیشه پریشان
سلام امروز خیلی اتفاقی با سایت شما آشنا شدم و از خوندن این پست واقعا لذت بردم. راستش منم چند خطی در مورد مرگ نوشتم که دوست دارم اینجا برای شما هم بنویسم ببخشید اگه یه کم طولانیه…
نوشتن از مرگ چه خاصیتی دارد؟
مرگ تجربه ای است که فقط یک بار برای هرکس رخ می دهد و آن قدر عجیب و ناشناخته است که نمی توانم کلمات را برای توضیح و توصیف آن کنار هم بگذارم. اندیشیدن به مرگ چیزی را تغییر نمی دهد بلکه این یاد مرگ و در خاطر داشتن آن است که ممکن است به رفتار های ما جهت دهد. اندیشیدن به این که همه زندگی و تشریفات و تشکیلات و تجملات و هر آن چه هست در یک روز و ساعت و دقیقه و ثانیه به پایان می رسد ، آن هم دقیقا زمانی که اصلا فکرش را نمی کنی. طبیعتا هر فردی با جهان بینی و باور خود به این موضوع نظر می کند و جهان بینی هرکس حاصل زندگی در یک محیط با خواسته ها ، نیازها ، رنج ها ، دردها ، آرزوها ، اعتقادات و… است برای مثال اعتقاد به اصل تناسخ در میان هندوها باعث می شود که در زندگی دنیایی کم توجه باشند حتی به بهداشت فردی خود چرا که معتقدند پس از مرگ بارها و بارها به این دنیا در کالبدی دیگر بازخواهند گشت و همین موضوع بر کیفیت زندگی دنیایی آن ها تاثیر می گذارد. با این که مرگ مفهومی بدیهی و آشکار است یا این چنین می نماید اما حجم غفلت ما از حجم مفهوم آن بزرگ تر و بدیهی تر است. با این که ممکن است بارها و بارها این اتفاق را در دیگران دیده باشیم اما با هر بار رخ دادن آن مثل اولین بار تعجب می کنیم و نیازی به گفتن نیست که هیچ وقت نمی توانیم آن را پیش بینی کنیم.مرگ علاوه بر ناشناخته بودن ترسناک و وحشتناک نیز هست که به اعتقاد من این امر غریزی نیست بلکه اکتسابی است به عبارت دیگر همه ما از ابتدا یاد گرفته ایم که از مرگ باید ترسید. سوال مهمی که وجود دارد این است که آیا با مرگ کسی باید خوشحال بود یا ناراحت؟ شاید در نگاه اول پاسخ به این سوال آسان به نظر برسد اما این از آن مسائلی است که در اثر تواتر، مفهوم اصلی خود را از دست داده است. آیا باید ناراحت بود از این که مرگ یک نفر را که ممکن است عزیزترین فرد زندگی مان بود از ما گرفت یا خوشحال بود از این که آن فرد از سختی های زندگی در این دنیا آسوده شد؟ از ظاهر موضوع پیداست که ناراحتی از مرگ یک فرد بیشتر ناراحتی برای خودمان و خوشحالی از مرگ کسی خوشحال بودن از طرف اوست. البته منظور من این نیست که از این به بعد در مراسم تدفین ساز و دهل بزنیم بلکه می خواهم بیشتر به این موضوع فکر کنیم و از کلیشه های ساختگی عبور کنیم.
مرگ را گریزی نیست پس با یاد مرگ زندگی کن ، با یاد مرگ غذا بخور ، با یاد مرگ کار کن ، با یاد مرگ ازدواج کن ، با یاد مرگ مطالعه کن ، با یاد مرگ عاشق شو و بدان هیچ چیز پایدار نیست ، با یاد مرگ بخند ، با یاد مرگ گریه کن ، با یاد مرگ محبت کن ، با یاد مرگ تلاش کن ، با یاد مرگ محتوا تولید کن ، با یاد مرگ اندیشه کن و اگر توانستی با یاد مرگ ظلم کن..دلی را بشکن..یا گناه کن.
متنت رو خوندم یه خرده جا خوردم
راستش خیلی وقته کسی از دنیای بعد از مرگ چیزی نمی نویسه
همه دوست دارن راجع به لذت بردن از زندگی بنویسن
من خودم هم وقتی به مرگ فکر می کنم حس خوبی بهم دست میده
وقتی تو فکر مرگ هستم خیلی کم ناراحت میشم از دست بقیه و خیلی بیشتر لذت می برم از لحظه های زندگی
اما خوب به قول شما برنامه ای برای بعد از مرگم ندارم
وصیتی هم نمی کنم
بعد از رفتنم اونایی که موندن خودشون هر جور دوست دارن تقسیم کنن چیزهایی که دارم یا ندارم!
تنها برنامه ریزیای که برای بعد از مرگم کردم اینه که به جای اینکه مداح بیارن و دریوری قرقره کنه، «ببار بارون» شجریان پخش کنن جیگر ملت حال بیاد.😉
امان از دست تو زینب. نمیشه موقع رفتن به فکر جیگر مردم نباشی؟😉