اپل را به عنوان یکی از بزرگترین شرکتهای جهان درنظر بگیرید. وبلاگش چندان پر محتوا نیست (نسبت به غولهای محتوا)، به نسبت در رسانههای اجتماعی هم حضور پررنگی ندارد.
اما تقریبا بیشتر وبلاگنویسان دنیا برایش محتوا تولید میکنند. با عرضهی هر محصول یا خدمتی از طرف این شرکت به بازار، هزاران وبلاگنویس در سراسر دنیا در مورد آن مقاله مینویسند؛ ویژگیها و مزیتها، معایب و نقصها، قیمت، طراحی و همه و همه را موشکافانه بررسی میکنند.
البته این موضوع فقط مختص اپل نیست بلکه شرکتهای بزرگ دیگری چون گوگل، آمازون، سامسونگ و ماکروسافت نیز همین شرایط را دارند. آنها بدون اینکه حتی بخواهند، برایشان محتوا تولید میشود.
گویی همهی ما کارمندان این شرکتها هستیم با این تفاوت که بدون حقوق و دستمزد کار میکنیم.
برای اینکه موضوع روشنتر شود، دو سایت دیجیاتو و یک پزشک را به عنوان نمونه مثال میزنم.
دیجیتاتو طی یک ماه اخیر حدود ۶۲ پست با تیترهایی که مشخصا کلمه اپل در آن ذکر شده منتشر کرده است. یعنی تقریبا روزی ۲ پست در مورد این شرکت
یک پزشک نیز که یک سایت با موضوعات متنوع است؛ طی دوماه گذشته در حدود ۲۵ پست که در عنوان آنها کلمه اپل وجود دارد انتشار داده است.
وقتی بدانیم محتوایی که برچسب برند روی آن نیست.( یعنی برند تولید کنندهی آن نباشد) عملا موثرتر و مفیدتر واقع میشود. اهمیت این مسئله بیشتر مشخص میشود.
من به حرفی که شما در مورد فلان محصول میزنید بیشتر اهمیت میدهم تا حرفی که فروشنده آن محصول به من میزند. این در مورد برندهای بزرگی چون اپل و ماکروسافت هم صادق است.
اگر چه انتشار اینگونه محتوا مخاطرات خودش را هم دارد و گاهی به نقصها و عیبهای محصولات هم اشاره میکند. اما مسلما مزایای آن بیش از معایب آن است.
در هر صورت به نظر من این روزها بزرگترین بازاریابان محتوا، اتفاقا محتوای چندانی تولیدی نمیکنند.